گنجور

شمارهٔ ۸۱۵

تا ساکنِ کنجِ محنت آبادم
هرگز نفسی نرفتی از یادم
قدرِ شبِ وصلِ تو ندانستم
دور از تو به روزِ محنت افتادم
سیر از غمِ تو نمی شوم با آنک
بر کند غمت ز بیخ بنیادم
فریاد برم به شحنه از جورت
زیرا که نمی رسی به فریادم
نومید نمی شود دلم از تو
از بندگی جز از تو آزادم
توگر به جمال رشک شیرینی
من نیز به محنت تو فرهادم
امروز نزاری ام که از زاری
گر آه کنم بمی برد بادم
از تو گله چون کنم معاذ الله
همواره ز بخت خویش ناشادم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا ساکنِ کنجِ محنت آبادم
هرگز نفسی نرفتی از یادم
هوش مصنوعی: هرگز از یادم نرفته‌ای، حتی زمانی که در گوشه‌ای از درد و رنج زندگی‌ام ساکن بودم.
قدرِ شبِ وصلِ تو ندانستم
دور از تو به روزِ محنت افتادم
هوش مصنوعی: قدر لحظه‌های خوش بودن با تو را ندانستم و حالا که از تو دور هستم، در روزهای سخت و اندوه به سر می‌برم.
سیر از غمِ تو نمی شوم با آنک
بر کند غمت ز بیخ بنیادم
هوش مصنوعی: من از غم تو رهایی نمی‌یابم، حتی اگر غم تو از ریشه‌ام برود.
فریاد برم به شحنه از جورت
زیرا که نمی رسی به فریادم
هوش مصنوعی: من صدایم را به شحنه می‌رسانم، چرا که نمی‌توانی به کمک من بیایی.
نومید نمی شود دلم از تو
از بندگی جز از تو آزادم
هوش مصنوعی: دلم از محبت تو ناامید نمی‌شود و تنها از تو احساس آزادی می‌کنم.
توگر به جمال رشک شیرینی
من نیز به محنت تو فرهادم
هوش مصنوعی: اگر تو زیبایی و جذابیتی داری، من نیز برای تحمل رنج و سختی‌های تو آماده‌ام.
امروز نزاری ام که از زاری
گر آه کنم بمی برد بادم
هوش مصنوعی: امروز در حالتی هستم که اگر از غم و اندوه خود آه بزنم، درد و رنج من را به سرحد مرگ خواهد رساند.
از تو گله چون کنم معاذ الله
همواره ز بخت خویش ناشادم
هوش مصنوعی: چطور از تو شکایت کنم، ای خدا نگذرد که همواره از سرنوشت خود ناراضی‌ام.