شمارهٔ ۸۱۱
دردا که سی ز عمر به غفلت گذاشتم
وز روزگار فایده یی بر نداشتم
پنداشتم که تابعِ فرمان ایزدم
من خود هنوز در طلبِ شام و چاشتم
معلوم شد که هیچ ندانسته ام چو چشم
از روی عقل بر همه اشیا گماشتم
از تیغِ آفتاب اجل سر نبرد کس
چندان که سایه بانِ خرد بر فراشتم
گر نیکویی نکردم چندی ز فعلِ بد
خود را ز جهل رفتم و با خود گذاشتم
پرسیدم از پدر نُکَتی وان لطیفه را
در خواب بر صحیفۀ خاطر نگاشتم
گفتم بگوی تا به چه حالی چه گونه ای
گفت ای پسر من آن بدرودم که کاشتم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دردا که سی ز عمر به غفلت گذاشتم
وز روزگار فایده یی بر نداشتم
هوش مصنوعی: ای کاش که سالها را به بطالت نگذرانده بودم و از زندگی بهرهای نبرده بودم.
پنداشتم که تابعِ فرمان ایزدم
من خود هنوز در طلبِ شام و چاشتم
هوش مصنوعی: من تصور میکردم که تحت فرمان خدا هستم، اما هنوز خودم در جستجوی لذت و خوشی هستم.
معلوم شد که هیچ ندانسته ام چو چشم
از روی عقل بر همه اشیا گماشتم
هوش مصنوعی: فهمیدم که هیچ چیز را نمیدانم وقتی که با دانایی و عقل به همه چیز نگاه کردم.
از تیغِ آفتاب اجل سر نبرد کس
چندان که سایه بانِ خرد بر فراشتم
هوش مصنوعی: هیچکس با تیزی آفتاب جانش را از دست نمیدهد؛ چه اینکه من با عقل و خرد خود بر ذهنم سایه میافکنم.
گر نیکویی نکردم چندی ز فعلِ بد
خود را ز جهل رفتم و با خود گذاشتم
هوش مصنوعی: اگر خوبی نکردم، مدتی از روی نادانی به کارهای بد خود مشغول بودم و این وضعیت را با خود تحمل کردم.
پرسیدم از پدر نُکَتی وان لطیفه را
در خواب بر صحیفۀ خاطر نگاشتم
هوش مصنوعی: از پدرم نکتهای را پرسیدم و آن لطیفه را در خواب در ذهنم نوشتهام.
گفتم بگوی تا به چه حالی چه گونه ای
گفت ای پسر من آن بدرودم که کاشتم
هوش مصنوعی: گفتم بگو چه احوالی داری و چگونهای، او گفت: ای پسر من، من همان وداعی هستم که کاشتم.
حاشیه ها
1397/10/19 13:01
رحیم غلامی
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی (حافظ شیرازی)
1397/10/19 13:01
رحیم غلامی
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی
ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته گشت طره دستار مولوی

حکیم نزاری