گنجور

شمارهٔ ۸۰۴

نمی شود به حیل با تو در کمر دستم
مگر که چون کمرت پر شود به زر دستم
نه زر که در قدمت ریزم و نه بازویِ آن
که زور پنجه بود بر تو از زبر دستم
به فقرِ من منگر یک نظر به حالم کن
که خاک زر شود از دولتِ تو در دستم
به افتخار نهد سر زمانه بر پایم
اگر رسد به سرِ زلفت ای پسر دستم
کتابِ حسن تو وقتی نوشتمی بخطی
چنان که بوسه دهد تیرِ چرخ بر دستم
کنون ز شیوۀ خطّ تو شرم می دارم
که بر قلم نهد انگشت ها دگر دستم
به دامنت نزنم دست از آن که آلوده ست
علی الدّوام به خونابۀ جگر دستم
طمع نمی برم از وصل و چشم می دارم
که در مراد شود با تو در کمر دستم
حذر ز نالۀ زارِ نزاری و مپسند
بر آسمان همه شب از تو تا سحر دستم
مهل که غرق شوم بس که بر لب آمد آب
اگر چنان که نگیری درین خط دستم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی شود به حیل با تو در کمر دستم
مگر که چون کمرت پر شود به زر دستم
هوش مصنوعی: نمی‌توانم با نیرنگ و حقه‌ بازی دستم را به دور کمر تو بپیچم، مگر اینکه مانند کمر تو پر از طلا باشد.
نه زر که در قدمت ریزم و نه بازویِ آن
که زور پنجه بود بر تو از زبر دستم
هوش مصنوعی: من نه ثروتی دارم که به پای تو بریزم و نه قدرتی که بتوانم با زور و توانم تو را تحت فشار قرار دهم.
به فقرِ من منگر یک نظر به حالم کن
که خاک زر شود از دولتِ تو در دستم
هوش مصنوعی: به وضعیت بیچارگی من نگاه نکن، فقط یک بار به حال من توجه کن؛ زیرا با لطف و رحمت تو، این خاکی که در دستم است می‌تواند به طلا تبدیل شود.
به افتخار نهد سر زمانه بر پایم
اگر رسد به سرِ زلفت ای پسر دستم
هوش مصنوعی: اگر روزی زمانه بر سرم کلاه بگذارد، آن را به خاطر تو و به خاطر موهایت می‌پذیرم.
کتابِ حسن تو وقتی نوشتمی بخطی
چنان که بوسه دهد تیرِ چرخ بر دستم
هوش مصنوعی: وقتی کتاب زیبایی تو را نوشتم، به گونه‌ای نوشتم که انگار تیر چرخش بر دستانم بوسه می‌زند.
کنون ز شیوۀ خطّ تو شرم می دارم
که بر قلم نهد انگشت ها دگر دستم
هوش مصنوعی: هم‌اکنون از زیبایی خوشنویسی تو شرمنده‌ام، چرا که انگشت‌هایم دیگر نمی‌توانند به خوبی بر روی کاغذ حرکت کنند.
به دامنت نزنم دست از آن که آلوده ست
علی الدّوام به خونابۀ جگر دستم
هوش مصنوعی: نمی‌توانم به دامن تو دست بزنم، زیرا همیشه از درد و رنج قلبی من آلوده است.
طمع نمی برم از وصل و چشم می دارم
که در مراد شود با تو در کمر دستم
هوش مصنوعی: من هیچ انتظار و طمعی از وصال تو ندارم، اما چشم به راه روزی هستم که با تو در آرزوهایم به توجیه و تفسیر برسم.
حذر ز نالۀ زارِ نزاری و مپسند
بر آسمان همه شب از تو تا سحر دستم
هوش مصنوعی: از ناله‌های غم‌انگیز و بی‌پناهی بپرهیز و نپسند که تمام شب تا صبح، دستانم به سمت تو دراز است.
مهل که غرق شوم بس که بر لب آمد آب
اگر چنان که نگیری درین خط دستم
هوش مصنوعی: زمانی برای کمک برسید که دارم در آب غرق می‌شوم و به لب آب نزدیک شده‌ام. اگر کمکی نکنید، دیگر نمی‌توانم دستم را نگه‌دارم.