گنجور

شمارهٔ ۷۶۵

ای دیده را به دیدنِ رویت قرارِ دل
گه در میانِ جانی و گه در کنارِ دل
دل را چه حّدِ آن که به جانی سخن کند
در جست وجویِ وصلِ تو شد جان نثارِ دل
بی رونق از دل است همه کار و بارِ من
ای خاک بر سرِ من و بر کار و بارِ دل
گفتم به اختیار که داده ست دل ز دست
دیرست تا ز دست برفت اختیارِ دل
با ما ز هر چه هستیِ ما بود هیچ نیست
ماییم و نیم جان و همین یادگارِ دل
از دل همه بلا به سرِ مبتلا رسد
زنهار با بلا منشین در جوارِ دل
تا آفتاب را نبود استقامتی
ممکن به هیچ وجه نباشد قرارِ دل
بر مرکزِ دوایرِ عشق افتاده است
از بدوِ آفرینشِ عالم مدارِ دل
زین جا نزاری از پیِ دل بر سر اوفتاد
کز سر برون نمی شودش خار خارِ دل

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دیده را به دیدنِ رویت قرارِ دل
گه در میانِ جانی و گه در کنارِ دل
هوش مصنوعی: ای چشم، با دیدن چهره‌ات آرام می‌گیرم؛ گاهی در قلبم به تو می‌انجامم و گاهی در کنار دل.
دل را چه حّدِ آن که به جانی سخن کند
در جست وجویِ وصلِ تو شد جان نثارِ دل
هوش مصنوعی: دل تا چه حد می‌تواند عشق ورزد، وقتی که در جستجوی وصال تو باشد، جانش را فدای دلش می‌کند.
بی رونق از دل است همه کار و بارِ من
ای خاک بر سرِ من و بر کار و بارِ دل
هوش مصنوعی: کار و زندگی‌ام به خاطر دل سست و بی‌انگیزه‌ام، رونق ندارد. ای کاش بر سر من و بر وضعیت و احوال دلم، خاک بریزند.
گفتم به اختیار که داده ست دل ز دست
دیرست تا ز دست برفت اختیارِ دل
هوش مصنوعی: گفتم که دل به اختیار خودم بود، اما حالا که از دستم رفته، دیگر مسأله اختیار دل هم تمام شده است.
با ما ز هر چه هستیِ ما بود هیچ نیست
ماییم و نیم جان و همین یادگارِ دل
هوش مصنوعی: هرچه که ما هستیم، در واقع هیچ نیست. ما فقط زنده‌ایم و یک نیمه‌ی جان داریم که یادگار دل ماست.
از دل همه بلا به سرِ مبتلا رسد
زنهار با بلا منشین در جوارِ دل
هوش مصنوعی: اگر دلت درگیر مشکلات و گرفتاری‌هاست، مراقب باش که به آن نزدیک نشوی، زیرا این نزدیکی می‌تواند بدتر از قبل گره‌ها و دردها را برایت ایجاد کند.
تا آفتاب را نبود استقامتی
ممکن به هیچ وجه نباشد قرارِ دل
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید نتواند بر روی یک مسیر ثابت بماند، دل هیچگاه آرام و قرار نخواهد داشت.
بر مرکزِ دوایرِ عشق افتاده است
از بدوِ آفرینشِ عالم مدارِ دل
هوش مصنوعی: از ابتدا و در آغاز خلقت جهان، مدار دل بر مرکز دوایر عشق قرار گرفته است.
زین جا نزاری از پیِ دل بر سر اوفتاد
کز سر برون نمی شودش خار خارِ دل
هوش مصنوعی: از این جا حسرتی به دل دارم که بر سر او سایه افکنده، زیرا دل را نمی‌تواند از خارهایش رها کند.