شمارهٔ ۷۵۸
گر برون آیی و برقع بگشایی ز جمال
از تو گیرند قیامت همه خلق استدلال
گر نهی بر رهِ اسلام ز زلفت دامی
عالمی خلق در افتند چو کافر به ضلال
بر فشان عطفِ عرق چین و بهل تا گیرد
نفسِ روحِ خدا رایحۀ بادِ شمال
از تو عشّاق یکی جان نبرند ار تو تویی
خو مگر باز کند غمزۀ مستت ز قتال
رحمت آرد مگر ای دیده ی پر خون بگری
چاره ای نیست دگر ای دلِ پر درد بنال
دورم از غایتِ تعجیل و مسافت نزدیک
چون بود بسته دهن تشنه بر اطرافِ زلال
گر شکایت کنم از دوست ادب نیست که هست
همه شب در برِ من خفته و لیکن به خیال
این همه تفرقه زان است که کم تر کردیم
شکرِ جمعیّتِ احباب در ایّامِ وصال
صفحه ی سیمِ ورق جدولِ تقویم شود
گر در آرم به قلم شمّه ای از صورتِ حال
صبر مفتاحِ نجات است نزاری خوش باش
اخترِ طالعت آخر به درآید ز زوال
تا نفس را حرکت باشد و دل را قوّت
درِ امید زدن را بود امکان و مجال
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر برون آیی و برقع بگشایی ز جمال
از تو گیرند قیامت همه خلق استدلال
هوش مصنوعی: اگر از خانه بیرون بیایی و حجابت را کنار بگذاری، زیباییات به قدری خواهد بود که همه مردم برای تو دلیل میآورند و این مظهر حقیقت، همچون قیامتی خواهد بود.
گر نهی بر رهِ اسلام ز زلفت دامی
عالمی خلق در افتند چو کافر به ضلال
هوش مصنوعی: اگر تو با زلف خود بر راه اسلام دام بگذاری، جهانی از مردم به دام تو خواهند افتاد، مانند کافران که در گمراهی هستند.
بر فشان عطفِ عرق چین و بهل تا گیرد
نفسِ روحِ خدا رایحۀ بادِ شمال
هوش مصنوعی: عطر دلانگیز عرق چین را بر افشان تا نسیم شمال روح خداوند را به خود بگیرد.
از تو عشّاق یکی جان نبرند ار تو تویی
خو مگر باز کند غمزۀ مستت ز قتال
هوش مصنوعی: اگر تو خودت باشی، هیچکس از عاشقانت جان نخواهد برد؛ مگر آنکه دلربایی و جذابیت مستت دل را برباید و عشق ایجاد کند.
رحمت آرد مگر ای دیده ی پر خون بگری
چاره ای نیست دگر ای دلِ پر درد بنال
هوش مصنوعی: ای دیدهی پر از اشک، آیا رحمت و دلسوزی نازل خواهد شد؟ چارهای نیست، ای دلِ پر از درد، فقط ناله کن.
دورم از غایتِ تعجیل و مسافت نزدیک
چون بود بسته دهن تشنه بر اطرافِ زلال
هوش مصنوعی: من از شتاب و عجله دور هستم، و زمانی که فاصله نزدیک است، مانند شخصی هستم که دهان تشنهاش بسته شده و نمیتواند به آب زلال دسترسی پیدا کند.
گر شکایت کنم از دوست ادب نیست که هست
همه شب در برِ من خفته و لیکن به خیال
هوش مصنوعی: اگر از دوست شکایت کنم، این کار درست و با ملاحظه نیست، زیرا او تمام شب در کنار من خوابیده است، ولی تنها در خیال خود حضور دارد.
این همه تفرقه زان است که کم تر کردیم
شکرِ جمعیّتِ احباب در ایّامِ وصال
هوش مصنوعی: این همه اختلاف و دوری به خاطر این است که به ندرت از دوستی و خوشیهای جمعی در کنار هم قدردانی کردهایم.
صفحه ی سیمِ ورق جدولِ تقویم شود
گر در آرم به قلم شمّه ای از صورتِ حال
هوش مصنوعی: اگر بر روی ورق تقویم، اندکی از احوال خود را با قلم بنویسم، صفحهای از بینظمی و نارسایی خواهد شد.
صبر مفتاحِ نجات است نزاری خوش باش
اخترِ طالعت آخر به درآید ز زوال
هوش مصنوعی: صبر و استقامت کلید نجات است. ای نزار، خوشحال باش که سرنوشتت در نهایت از سختیها و مشکلات عبور خواهد کرد.
تا نفس را حرکت باشد و دل را قوّت
درِ امید زدن را بود امکان و مجال
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس بزند و دل قوی باشد، امکان و مجال امیدواری وجود دارد.