شمارهٔ ۷۵۳
عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ
خونِ دل برمژه از دیده نبودی آونگ
رنگ پوشیدم و هم رنگ نمی شد با من
هم بینداختمش نه منم اکنون و نه رنگ
تا دل و دیده نخواهند و نبینند به کس
کلبۀ کنج گرفتم ز فضایِ دلِ تنگ
خود نه من بودم و نه دیده و نه دل بر کار
عشق در خانه و من با دل و با دیده به جنگ
مردمان وعظ مگویید و ملامت مکنید
که محال است برون بردن ازین آینه زنگ
من خود از بحرِ ملامت به کناری برسم
که به دم در نتوانند کشیدم چو نهنگ
برو ای عاجز و در گوشۀ مسجد بنشین
که رهِ کویِ خرابات صراط است و تو لنگ
زاهدان گوشه نشینی به ضرورت کردند
تا نگویی به خرابات نکردند آهنگ
پیشِ محراب نشینند که نامحرم را
ره نباشد که درآید ز پسِ پردۀ چنگ
پردۀ ما مدر ای عاقل و تشنیع مزن
تو برو شیشۀ خود نیک نگه دار ز سنگ
تا کسی را به نزاری چه توقّع باشد
که نه اندیشۀ نامش بود و نه غمِ ننگ
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ
خونِ دل برمژه از دیده نبودی آونگ
هوش مصنوعی: اگر عشق دوباره تو را از من بگیرد و مرا به چنگ بیاورد، اشک خونین از چشمانم جاری میشود و دیگر نمیتوانم خود را کنترل کنم.
رنگ پوشیدم و هم رنگ نمی شد با من
هم بینداختمش نه منم اکنون و نه رنگ
هوش مصنوعی: پوششی به تن کردم تا با دیگران هماهنگ شوم، اما با اینکه تلاش کردم، هیچ همخوانیای وجود نداشت. حالا دیگر نه من همان فرد گذشتهام و نه آن رنگ برایم معنا دارد.
تا دل و دیده نخواهند و نبینند به کس
کلبۀ کنج گرفتم ز فضایِ دلِ تنگ
هوش مصنوعی: من در گوشهای از دلم، دور از دیگران و به دور از نگاهها، پناه گرفتهام؛ چون دل و چشمانم دیگر چیزی را نمیخواهند و نمیخواهند کسی را ببینند.
خود نه من بودم و نه دیده و نه دل بر کار
عشق در خانه و من با دل و با دیده به جنگ
هوش مصنوعی: در این جمله، شخص بیان میکند که نه خودش، نه چشمانش و نه قلبش درگیر عشق نیستند. او در خانهای به جنگ با دل و چشمانش مشغول است، انگار که در تقلا و مبارزه با احساست خود قرار دارد.
مردمان وعظ مگویید و ملامت مکنید
که محال است برون بردن ازین آینه زنگ
هوش مصنوعی: مردم را نصیحت نکنید و سرزنش نکنید، چون impossible است که زنگار را از این آینه پاک کنید.
من خود از بحرِ ملامت به کناری برسم
که به دم در نتوانند کشیدم چو نهنگ
هوش مصنوعی: من خودم از دریای سرزنش و انتقاد دور میشوم، چون نمیخواهم مانند نهنگی باشم که به راحتی نمیتوانند از آب بیرون بکشند.
برو ای عاجز و در گوشۀ مسجد بنشین
که رهِ کویِ خرابات صراط است و تو لنگ
هوش مصنوعی: برو و در گوشهای از مسجد بمان، زیرا راهی که به میخانه میرسد، برای تو که ناتوانی، درست نیست.
زاهدان گوشه نشینی به ضرورت کردند
تا نگویی به خرابات نکردند آهنگ
هوش مصنوعی: زاهدان به خاطر ضرورت و شرایط زندگی به کنج عزلت و دوری از دنیا پناه بردهاند، تا بهانهای نداشته باشی که بگویی در میخانه و مجالس باطل پای نگذاشتند.
پیشِ محراب نشینند که نامحرم را
ره نباشد که درآید ز پسِ پردۀ چنگ
هوش مصنوعی: مقابل محراب نشستهاند زیرا کسی که مجاز به ورود نیست، نمیتواند از پشت پردهی ساز به درون بیاید.
پردۀ ما مدر ای عاقل و تشنیع مزن
تو برو شیشۀ خود نیک نگه دار ز سنگ
هوش مصنوعی: ای عاقل، پردهداری ما را نادیده نگیر و به ما سرزنش نکن. بهتر است به شیشهی خود توجه کنی و از سنگها دوری کنی.
تا کسی را به نزاری چه توقّع باشد
که نه اندیشۀ نامش بود و نه غمِ ننگ
هوش مصنوعی: هیچ کس از کسی که در زندگی اش نه به نامش فکر کرده و نه نگران ننگ و عیب خود بوده، توقعی ندارد.