گنجور

شمارهٔ ۷۵۲

مرا مکابره کشته ست بی خصومت و جنگ
به جفتِ چشمِ سیاه آن نگارِ سبز آرنگ
سمن سُرین غزلی چون غزالِ دست آموز
و لیک بر عقبش می رود رقیبِ پلنگ
ربوده گویِ ملاحت به زلفِ چون چوگان
نموده روزِ قیامت به قامتِ چو خدنگ
به دل بری همه اعضا و پیکرش چالاک
به چابکی همه شکل و شمایلش ارتنگ
به هر که بر گذرد چاره نیست تا نکند
دلش به سلسلۀ زلفِ چون کمن آونگ
به دادخواه چرا دامنش نمی گیرم
میانِ خلق وز چنگش برون کنم دلِ تنگ
چه گونه سر به گریبانِ غم فرو نبرم
که عشق باز نمی گیردم ز دامن چنگ
تَنُک دلانِ چو ما را چه قدر خواهد بود
که هوش می برد از مغزِ مردِ با فرهنگ
دلش نسوزد بر نالۀ نزاریِ زار
که گر به کوه رسد خون شود بر و دلِ سنگ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا مکابره کشته ست بی خصومت و جنگ
به جفتِ چشمِ سیاه آن نگارِ سبز آرنگ
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیت چشمان سیاه آن دختر با رنگ سبز، به نابودی کشیده شدم، بدون اینکه هیچ خصومت و نبردی در کار باشد.
سمن سُرین غزلی چون غزالِ دست آموز
و لیک بر عقبش می رود رقیبِ پلنگ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی غزل اشاره دارد که زیبا و دلنشین است، شبیه به غزالی که به راحتی تربیت شده است. اما در همین حال، رقیبی که همچون پلنگ است در تعقیب اوست. این تصویر نشان‌دهنده‌ی زیبایی و جذابیت غزل و همچنین خطراتی است که می‌تواند آن را تهدید کند.
ربوده گویِ ملاحت به زلفِ چون چوگان
نموده روزِ قیامت به قامتِ چو خدنگ
هوش مصنوعی: ملاحت به معنای زیبایی و جذابیت است، و در اینجا به زلف اشاره دارد که مانند چوگان (نوعی بازی که با چوب و توپ انجام می‌شود) به زیبایی خود را ارائه می‌دهد. همچنین، اشاره به روز قیامت و قامت به عنوان نماد قوی و بلند دارد، که به نوعی نشان‌دهنده عظمت و زیبایی است. به طور کلی، این متن به توصیف زیبایی و جذابیت زن به طور شاعرانه و هنری می‌پردازد، و آن را با تصاویری از بازی و قدرت مقایسه می‌کند.
به دل بری همه اعضا و پیکرش چالاک
به چابکی همه شکل و شمایلش ارتنگ
هوش مصنوعی: دل را به همه اعضا و بدنش تسلط دارد و او به زیبایی و چابکی در هر جنبه‌ای از ظاهرش نمایان است.
به هر که بر گذرد چاره نیست تا نکند
دلش به سلسلۀ زلفِ چون کمن آونگ
هوش مصنوعی: هر کسی که به او برخورد کند، چاره‌ای نیست جز اینکه دلش به زلف‌های آویزان و زیبای او دل ببازد.
به دادخواه چرا دامنش نمی گیرم
میانِ خلق وز چنگش برون کنم دلِ تنگ
هوش مصنوعی: چرا از معترض یا دادخواه حمایت نمی‌کنم و دلِ ناراحتم را از میان مردم بیرون نمی‌آورم؟
چه گونه سر به گریبانِ غم فرو نبرم
که عشق باز نمی گیردم ز دامن چنگ
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم در غم خود غرق شوم، در حالی که عشق به دامنم چنگ زده و رهایم نمی‌کند؟
تَنُک دلانِ چو ما را چه قدر خواهد بود
که هوش می برد از مغزِ مردِ با فرهنگ
هوش مصنوعی: افرادی که دلشان حساس است و مانند ما هستند، چقدر ممکن است تحت تأثیر قرار گیرند که حتی هوش و درک افراد با فرهنگ را نیز از آنها بگیرد.
دلش نسوزد بر نالۀ نزاریِ زار
که گر به کوه رسد خون شود بر و دلِ سنگ
هوش مصنوعی: اگر کسی دلش برای ناله و گریه‌های فردی زاری نسوزد، باید بداند که اگر این ناله به کوه‌ برسد، خون خواهد شد و دل سنگی را نیز می‌شکافد.