شمارهٔ ۴۲
طاقت بار ملامت نبود گردون را
وین شرف شیفتگان راست نه هر مادون را
من دل سوخته با این همه خامان چه کنم
نافه را بوی بود نی جگر پر خون را
ماه تا روی مبارک به کسی بنماید
بخت مسعود بباید نظر میمون را
هر که دیده ست ملامت نکند بر چو منی
بنده بودن حرکت های چنان موزون را
دانه ی اشک مرا بر سر کویش چه محل
پیش او قدر نباشد گهر مکنون را
ای که بیگانه ای از عشق مکن گستاخی
آشنا ناشده چون عبره کنی جیحون را
دل مجنون مرا هیچ مداوا نکند
گر خدا بار دگر جان دهد افلاطون را
من ندانم که رقیب از چه معذّب دارد
عاشق خسته دل از شهر شده بیرون را
زاهدی عیب نزاری به تعصب می کرد
که بباید چو سگان سوختن آن ملعون را
عاشقی گفت چه می خواهی از آن بیچاره
او خود آهنگ سفر کرده بود اکنون را
عاقلان این سخن آخر نشنودند هنوز
که خردمند نصیحت نکند مجنون را
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طاقت بار ملامت نبود گردون را
وین شرف شیفتگان راست نه هر مادون را
هوش مصنوعی: دنیا طاقت تحمل سرزنش و ملامت را ندارد و این شرافت و افتخار متعلق به عاشقان است، نه به هر کسی که در جایگاه پایینتری قرار دارد.
من دل سوخته با این همه خامان چه کنم
نافه را بوی بود نی جگر پر خون را
هوش مصنوعی: من با این همه افرادی که بیاحساس و بیدرد هستند، چه کنم در حالی که دل من سوخته است؟ بویی که به من میرسد شبیه بوی خوش گیاهان نیست و جگر من پر از خون است.
ماه تا روی مبارک به کسی بنماید
بخت مسعود بباید نظر میمون را
هوش مصنوعی: تا وقتی که ماه زیباییاش را به کسی نشان دهد، بخت خوش و موفقیت نصیب کسی میشود که برای آن شایسته باشد.
هر که دیده ست ملامت نکند بر چو منی
بنده بودن حرکت های چنان موزون را
هوش مصنوعی: هرکسی که تجربه کرده باشد، نباید دیگری را به خاطر بندگی و حرکات هماهنگش سرزنش کند.
دانه ی اشک مرا بر سر کویش چه محل
پیش او قدر نباشد گهر مکنون را
هوش مصنوعی: دانه اشک من هنگام حضور در برابر محبوب هیچ ارزشی ندارد، حتی اگر این اشکها گوهری گرانبها باشند.
ای که بیگانه ای از عشق مکن گستاخی
آشنا ناشده چون عبره کنی جیحون را
هوش مصنوعی: ای کسی که از عشق بیخبر هستی، جسارت نکن. وقتی هنوز آشنا نشدهای مانند این است که میخواهی با یک قطره، جیحون را پر کنی.
دل مجنون مرا هیچ مداوا نکند
گر خدا بار دگر جان دهد افلاطون را
هوش مصنوعی: دل دیوانهام هیچ درمانی نمییابد، حتی اگر خدا دوباره جان افلاطون را به او عطا کند.
من ندانم که رقیب از چه معذّب دارد
عاشق خسته دل از شهر شده بیرون را
هوش مصنوعی: من نمیدانم رقیب به چه دلیلی محبوب را اذیت میکند، در حالی که عاشق دلشکسته از شهر بیرون رفته است.
زاهدی عیب نزاری به تعصب می کرد
که بباید چو سگان سوختن آن ملعون را
هوش مصنوعی: یک فرد زاهد و متعصب درباره عیوب دیگری قضاوت میکرد و میگفت که باید مانند سگان، آن موجود ملعون را مجازات کرد.
عاشقی گفت چه می خواهی از آن بیچاره
او خود آهنگ سفر کرده بود اکنون را
هوش مصنوعی: عاشق از معشوق پرسید که چه چیزی از آن شخص بیچاره میخواهی، در حالی که خود او در حال آماده شدن برای سفر بود و به فکر آیندهاش بود.
عاقلان این سخن آخر نشنودند هنوز
که خردمند نصیحت نکند مجنون را
هوش مصنوعی: عاقلان هنوز به این نتیجه نرسیدهاند که فردی عاقل به دیوانه نصیحت نمیکند.