گنجور

شمارهٔ ۴

همت مجنون نکرد جز به حبیب التجا
لاجرم اندر جهان نام ببرد از وفا
بوی عرق چین تو روح مرا هم چنانک
پیرهن نور دل دیده ی یعقوب را
روضه ی جانم بسوخت آتش حسرت چو نی
تا به کجا می کند آهوی چشمت چرا
آه نزاری بسوخت خرمن صبر و شکیب
ابر صفت کلّه بست دود دلم در هوا
محمل لیلی برفت طاقت مجنون نماند
چند کند احتمال چون نرود بر قفا
داور من عشق بس مظلمه آن جا برم
عشق برافتادگان ظلم ندارد روا

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همت مجنون نکرد جز به حبیب التجا
لاجرم اندر جهان نام ببرد از وفا
هوش مصنوعی: مجنون هیچ تلاشی نکرد جز برای محبوبش، بنابراین در دنیا به خاطر وفایش نامش برده شد.
بوی عرق چین تو روح مرا هم چنانک
پیرهن نور دل دیده ی یعقوب را
هوش مصنوعی: عطر عرق چین تو باعث می‌شود روح من مانند پیراهن نورانی یعقوب، زنده و شاداب شود.
روضه ی جانم بسوخت آتش حسرت چو نی
تا به کجا می کند آهوی چشمت چرا
هوش مصنوعی: عشق و احساساتی که در دل دارم، همچون آتشی سوزان است که آرزوهای از دست رفته‌ام را می‌سوزاند. چشمانت مانند آهو، گویی مرا در خود غرق می‌کند و به کجا می‌برد.
آه نزاری بسوخت خرمن صبر و شکیب
ابر صفت کلّه بست دود دلم در هوا
هوش مصنوعی: در اینجا، سراینده از دل‌سوختگی و ناتوانی خود در تحمل درد و سختی‌های زندگی سخن می‌گوید. او با ابراز اندوه و ناله، نشان می‌دهد که صبر و استقامتش به پایان رسیده و احساساتی مانند غم و حسرت در دلش شعله‌ور شده‌اند. دود دلش به مانند بخاری در هوا بالا می‌رود و این تصویر، نشان‌دهنده حال و روز نا آرام و پریشان اوست.
محمل لیلی برفت طاقت مجنون نماند
چند کند احتمال چون نرود بر قفا
هوش مصنوعی: محمل لیلی حرکت کرد و مجنون دیگر تاب نیاورد. چقدر می‌تواند انتظار بکشد، وقتی که لیلی دیگر برنگردد؟
داور من عشق بس مظلمه آن جا برم
عشق برافتادگان ظلم ندارد روا
هوش مصنوعی: عشق قضاوتی می‌کند که در آن هیچ ظلمی وجود ندارد و برای افرادی که در وضعیتی ناخوشایند هستند، جایی برای پذیرش ظلم ندارد.