شمارهٔ ۳۵۹
به جفت چشم ِ سیاه و به ابروی طاقت
که در فراق توام نیست بیش از این طاقت
هلاک میشوم آخر بیا و دستم گیر
که پادزهر دل است آن لب چو تریاقت
مگر هم ایلچیِ آه صبحگاهیِ من
بر تو آید و باز آورد ز ییلاقت
به زندگانی خویش از تو راحتی نبود
مرا اگر بنمیرد رقیب ایقاقت
پریوشا تو چه ترکی که کم فرشته بود
به شکل و شیوه و خوی و سرشت و اخلاقت
مگر در آینه بینی وگرنه ممکن نیست
به نیکویی که نظیری بود در آفاقت
به باغ سرو در آرد به پایبوس تو سر
اگر ز موزه به عمدا برون کنی ساقت
کلاه بر نه و زلفت به دوش باز انداز
نهان مکن که دریغ است زیر قلپاقت
خوشا که حلقه بجنبانم و تو گویی کیست
نزاری آه برآرد که من زِ عشّاقت
به زینهار که با حسنِ طلعتی که توراست
به چشمِ پاک نظر کی کنند عشّاقت
به دفع چشم بد از روی بر مگیر نقاب
که بس عجایب و خوب آفرید خلّاقت
اگر چه سرمه شود استخوانم اندر خاک
بود روان نزاری هنوز مشتاقت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به جفت چشم ِ سیاه و به ابروی طاقت
که در فراق توام نیست بیش از این طاقت
هوش مصنوعی: به خاطر چشمان سیاه و ابروهای کشیدهات که برای من در دوری تو طاقت بیشتری باقی نمانده است.
هلاک میشوم آخر بیا و دستم گیر
که پادزهر دل است آن لب چو تریاقت
هوش مصنوعی: من به شدت به تو نیاز دارم، بیافرین و دستم را بگیر؛ چرا که لبان تو مانند دارویی هستند که میتوانند درد و زخم قلبم را درمان کنند.
مگر هم ایلچیِ آه صبحگاهیِ من
بر تو آید و باز آورد ز ییلاقت
هوش مصنوعی: شاید فرستاده و پیامآور صبحگاهی من به سراغ تو بیاید و تو را از مکان دوردستت بازگرداند.
به زندگانی خویش از تو راحتی نبود
مرا اگر بنمیرد رقیب ایقاقت
هوش مصنوعی: در زندگیام آرامش نداشتم و اگر رقیب تو نمیمرد، این وضعیت ادامه داشت.
پریوشا تو چه ترکی که کم فرشته بود
به شکل و شیوه و خوی و سرشت و اخلاقت
هوش مصنوعی: تو چه زیبا و دلفریب هستی که در ظاهر و طرز رفتار و اخلاق، کمتر از فرشتگان نیستی.
مگر در آینه بینی وگرنه ممکن نیست
به نیکویی که نظیری بود در آفاقت
هوش مصنوعی: جز در آینه نمیتوانی ببینی، وگرنه نمیتوانی به خوبی خودت را که همانندش در جهان وجود ندارد، درک کنی.
به باغ سرو در آرد به پایبوس تو سر
اگر ز موزه به عمدا برون کنی ساقت
هوش مصنوعی: اگر درخت سرو به خاطر تو به باغ بیاید و به پای تو احترام بگذارد، این نشان از بزرگی و اهمیت توست. اما اگر تو به عمد پای خود را از گلی که در باغ است بیرون بیاوری، این نشاندهنده بیاعتنایی به زیباییها و نعمتهایی است که در اطراف تو وجود دارد.
کلاه بر نه و زلفت به دوش باز انداز
نهان مکن که دریغ است زیر قلپاقت
قلپاق: کلاهک یا شبکلاه استوانهای شکل و یا نوک تیزی است که انواع و اقسامی دارد.
خوشا که حلقه بجنبانم و تو گویی کیست
نزاری آه برآرد که من زِ عشّاقت
هوش مصنوعی: خوشا که من حلقهای بزنم و تو در پاسخ از من بپرسی کیست که از عشق تو آه میکشد.
به زینهار که با حسنِ طلعتی که توراست
به چشمِ پاک نظر کی کنند عشّاقت
هوش مصنوعی: مواظب باش که با زیبایی چهرهات که در چشمهای پاک و پاکدامن دیده میشود، چگونه میتوانند به عشق تو دست یابند.
به دفع چشم بد از روی بر مگیر نقاب
که بس عجایب و خوب آفرید خلّاقت
هوش مصنوعی: برای دور کردن چشم بد، نقاب از روی خود برندار، زیرا خالق، چنان زیباییها و شگفتیها آفریده است که باید نشان داده شود.
اگر چه سرمه شود استخوانم اندر خاک
بود روان نزاری هنوز مشتاقت
هوش مصنوعی: هرچند که بدنم در خاک و استخوانم سرمهزار شود، ولی هنوز روحم در تو و محبت تو جستجو میکند.

حکیم نزاری