گنجور

شمارهٔ ۳۴۵

آوخ آوخ که جگرگوشه دگر بار برفت
دل به جان آمد از آن روز که دلدار برفت
یا رب این بار چنان رفت که باز آید باز
یا دلش سیر شد از ما و به یک بار برفت
یا رب از کوفتگی های ره آسایش یافت
وز تن نازک خود پرورش آزار برفت
نفسی با که زنم وه که فروبست دمم
غم دل با که خورم آه که غمخوار برفت
عکس رویش به خیال از دل من غایب نیست
خواب سهل است که از دیده بیدار برفت
صبر بیچاره بسی دیده ی لک بازنهاد
آخرالامر چو درماند به ناچار برفت
عمر درباختم افسوس که ایام گذشت
بودنی بود چه تدبیر کنم کار برفت
رخت بربند نزاری که سر آمد مدت
بخت برگشت و دل از دست شد و یار برفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آوخ آوخ که جگرگوشه دگر بار برفت
دل به جان آمد از آن روز که دلدار برفت
هوش مصنوعی: ای کاش! دلم به شدت از رفتن یار چنگ می‌خورد، گویی جگرگوشه‌ام را دوباره از دست داده‌ام. آن روز که محبوبم رفت، زندگی برایم دشوار شد.
یا رب این بار چنان رفت که باز آید باز
یا دلش سیر شد از ما و به یک بار برفت
هوش مصنوعی: ای کاش که این بار او به‌گونه‌ای برود که دوباره برگردد، یا شاید دلش از ما پر شده و ناگهان رفته باشد.
یا رب از کوفتگی های ره آسایش یافت
وز تن نازک خود پرورش آزار برفت
هوش مصنوعی: ای پروردگار، از زحمات و مشکلات راه به آرامش رسیدم و آزارهایی که بر جسم نازک من وارد می‌شد، از بین رفت.
نفسی با که زنم وه که فروبست دمم
غم دل با که خورم آه که غمخوار برفت
هوش مصنوعی: نمی‌دانم با کی درد دل کنم، زیرا نفس‌ام بند آمده است. غم دل را با که در میان بگذارم، که آه و ناله‌ام بی‌پاسخ مانده و کسی نیست که غم‌خوارم باشد.
عکس رویش به خیال از دل من غایب نیست
خواب سهل است که از دیده بیدار برفت
هوش مصنوعی: تصویر چهره‌اش همیشه در ذهنم حاضر است و غیب نیست. خواب راحتی است که با بیداری از چشمانم دور شده است.
صبر بیچاره بسی دیده ی لک بازنهاد
آخرالامر چو درماند به ناچار برفت
هوش مصنوعی: صبر، که به سختی چشمانش را به هم زده بود، در نهایت وقتی از شدت تحمل درمانده شد، ناچار از جایش برخاست و رفت.
عمر درباختم افسوس که ایام گذشت
بودنی بود چه تدبیر کنم کار برفت
هوش مصنوعی: عمر خود را بیهوده گذراندم و افسوس می‌خورم که روزها و روزگاران به سرعت گذشتند. اکنون نمی‌دانم چگونه باید به این وضعیت رسیدگی کنم و از دست رفتن زمان را جبران کنم.
رخت بربند نزاری که سر آمد مدت
بخت برگشت و دل از دست شد و یار برفت
هوش مصنوعی: غزل به این نکته اشاره دارد که زمان خوشی‌ها و شانس به پایان رسیده است. دل و احساسات از دست رفته و یار نیز او را ترک کرده است. بنابراین، حالا باید رحل اقامت بربندد و از این موقعیت ناامید کنار برود.