شمارهٔ ۳۴۱
هزار یادِ بر و گردن و بناگوشت
هزار یاد سر و دست و بازو و دوشت
دریغ اگر نفسی دیدمی به بیداری
چنان که بودم و دیدم به خواب چون دوشت
تو آفتاب زمینی و آسمان به شرف
غلام جمله غلامان حلقه در گوشت
اگر در آینه بینی و چشم سرمه کنی
به یک کرشمه کنند آن دو فتنه بی هوشت
چرا اگر همه چون آتشی به گاه عتاب
ز آب دیده ی من کم نمی شود جوشت
به دست باد صبا بوسه ای فرست و بکن
نبات مصر کساد از لب شکر جوشت
سفر بدان خوشم آید که باز آیم تو
به پرسش آیی و من درکشم به آغوشت
شکایت شکرآمیز می کنی تو و من
به بوسه ای کنم از گفت و گوی خاموشت
اگر تو یاد نزاری کنی و گر نکنی
من آن نی ام که ز خاطر کنم فراموشت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هزار یادِ بر و گردن و بناگوشت
هزار یاد سر و دست و بازو و دوشت
هوش مصنوعی: هزاران یاد از زیباییهای چهره و گردن، و همچنین هزاران یاد از زیباییهای سر و دست و بازو و شانه.
دریغ اگر نفسی دیدمی به بیداری
چنان که بودم و دیدم به خواب چون دوشت
هوش مصنوعی: ای کاش لحظهای میتوانستم در بیداری تو را ببینم، به همان حالتی که در خواب دیدم و در کنار تو بودم.
تو آفتاب زمینی و آسمان به شرف
غلام جمله غلامان حلقه در گوشت
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی هستی که در زمین میتابد و آسمان به خاطر تو به مقام خدایی خود افتخار میکند، تو را در حلقه بندگی اش درآوردهاند.
اگر در آینه بینی و چشم سرمه کنی
به یک کرشمه کنند آن دو فتنه بی هوشت
هوش مصنوعی: اگر در آینه به خودت نگاه کنی و چشمانت را زیبا کنی، با یک حرکت بسیار کوچک، این دو زیبایی میتواند تو را از خود بیخود کند.
چرا اگر همه چون آتشی به گاه عتاب
ز آب دیده ی من کم نمی شود جوشت
هوش مصنوعی: اگر همه مانند آتش باشند و در زمان خشم من بسوزند، چرا اشکهای من از شدت غم و اندوه کمتر نمیشود و همچنان جاری است؟
به دست باد صبا بوسه ای فرست و بکن
نبات مصر کساد از لب شکر جوشت
هوش مصنوعی: به دست باد بهاری بوسهای را ارسال کن و بگذار قند مصری از لب شیرین تو کاسته شود.
سفر بدان خوشم آید که باز آیم تو
به پرسش آیی و من درکشم به آغوشت
هوش مصنوعی: سفری را دوست دارم که بعد از آن وقتی برگردم، تو از من بپرسی و من هم تو را در آغوش بگیرم.
شکایت شکرآمیز می کنی تو و من
به بوسه ای کنم از گفت و گوی خاموشت
هوش مصنوعی: تو از مشکلات خود با دلخوشی صحبت میکنی و من در پاسخ به این صحبتهای تو، میخواهم از سکوتات با یک بوسه تقدیر کنم.
اگر تو یاد نزاری کنی و گر نکنی
من آن نی ام که ز خاطر کنم فراموشت
هوش مصنوعی: اگر تو مرا فراموش کنی یا نکنی، من مانند نی هستم که هرگز به یاد تو نمیافتم.

حکیم نزاری