گنجور

شمارهٔ ۳۴

بگویید ای مسلمانان که درمان چیست کارم را
که چشم بد رسید آخر نظام روزگارم را
نکردم شکر ایّامی که با آرام دل بودم
درین غم اوفتادم رغم جانِ غم گسارم را
نه روی وصل جانان را نه درمان درد هجران را
نه محرم راز پنهان را نه پایان انتظارم را
خلاصی گر چه مجنونم وصالی گر چه مهجورم
هنوز این چشم می باشد دل امیدوارم را
چه حاصل از منِ بی دل ز بی مهری و بی خویشی
چو عشق از دست نگذارد زمامِ اختیارم را
نماز شام وامانم به سرخی چون شفق ماند
که تا سر پر کند چشمم ز خون دل کنارم را
نه خوابم باز می گیرد نه روزم یار می باشد
دریغا گر کسی از من خبر کردی نگارم را
نزاری گر به صد زاری بمیرد در هوای تو
چه دولت بیش از این باشد سعادت باد یارم را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگویید ای مسلمانان که درمان چیست کارم را
که چشم بد رسید آخر نظام روزگارم را
هوش مصنوعی: بگویید ای مسلمانان، چه درمانی برای مشکل من وجود دارد، چرا که بدی به من آسیب رسانده و اوضاع زندگی‌ام اختلال یافته است.
نکردم شکر ایّامی که با آرام دل بودم
درین غم اوفتادم رغم جانِ غم گسارم را
هوش مصنوعی: من در روزهایی که با قلبی آرام زندگی می‌کردم، شکرگزاری نکردم و حالا در غم افتاده‌ام، با اینکه جانم را برای رهایی از غم می‌گذارم.
نه روی وصل جانان را نه درمان درد هجران را
نه محرم راز پنهان را نه پایان انتظارم را
هوش مصنوعی: نه ملاقات محبوب را دارم، نه درمانی برای درد جدایی‌ام، نه کسی را دارم که به رازهای پنهانم پی ببرد، و نه پایانی برای انتظارم.
خلاصی گر چه مجنونم وصالی گر چه مهجورم
هنوز این چشم می باشد دل امیدوارم را
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دیوانه‌ام و به وصال معشوق نرسیده‌ام، همچنان این چشم من امید قلبم را زنده نگه داشته است.
چه حاصل از منِ بی دل ز بی مهری و بی خویشی
چو عشق از دست نگذارد زمامِ اختیارم را
هوش مصنوعی: از آنجا که من دلی ندارم و بی‌عاطفه‌ام، چه فایده‌ای برایم دارد که تحت تأثیر بی‌محبتی و بی‌احساسی قرار بگیرم، وقتی که عشق کنترل زندگی‌ام را از دستم گرفته است؟
نماز شام وامانم به سرخی چون شفق ماند
که تا سر پر کند چشمم ز خون دل کنارم را
هوش مصنوعی: نماز شام من به حالتی است که رنگش به سرخی آسمان در لحظه غروب شباهت دارد. این نمازم به قدری پر از احساس است که چشمم پر از اشک و غم دل شده و نمی‌توانم به اطرافم نگاه کنم.
نه خوابم باز می گیرد نه روزم یار می باشد
دریغا گر کسی از من خبر کردی نگارم را
هوش مصنوعی: نه در خواب آرامی دارم و نه در روز، یارم در کنارم نیست. کاش کسی می‌توانست از حال من باخبر شود و از دلدارم، که گمشده‌ام است، بگوید.
نزاری گر به صد زاری بمیرد در هوای تو
چه دولت بیش از این باشد سعادت باد یارم را
هوش مصنوعی: اگر نزاری با صد ناله و زاری بمیرد در آرزوی تو، آیا بالاتر از این خوشبختی برای یارم وجود دارد؟