گنجور

شمارهٔ ۳۲۵

ای جا که منم تا به خرابات بسی نیست
لیکن چه کنم محرم این راز کسی نیست
بر سر بتوان رفت به منزل گه محبوب
سهل است پیاده بروم گر فَرَسی نیست
پنداشتم اوّل که مرا خاص مرایی
در هیچ سری نیست که از تو هوسی نیست
بی دوست بهشتم به چه کارست و نه مردم
گر بر دل من هر دو جهان جز حرسی نیست
بر چشمه ی چشمم بنشین تا بگشایی
خوناب چو سیلاب که کم از ارسی نیست
چه کاه برِ همّت مردان چه کُهِ قاف
عنقای تو در چشم نزاری مگسی نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جا که منم تا به خرابات بسی نیست
لیکن چه کنم محرم این راز کسی نیست
هوش مصنوعی: جایی که من هستم، تا رسیدن به میخانه و عشق بسیار راه است، اما چه کنم که هیچ‌کس را نیست که این راز را درک کند و با من شریک شود.
بر سر بتوان رفت به منزل گه محبوب
سهل است پیاده بروم گر فَرَسی نیست
هوش مصنوعی: رفتن به خانه‌ی محبوب کار آسانی است، حتی اگر بتوانم پیاده بروم، چه اهمیتی دارد که سوار بر اسب نباشم.
پنداشتم اوّل که مرا خاص مرایی
در هیچ سری نیست که از تو هوسی نیست
هوش مصنوعی: در ابتدا فکر می‌کردم که هیچ چیزی در دل من به تو وابسته نیست و هیچ خواسته‌ای از تو ندارم.
بی دوست بهشتم به چه کارست و نه مردم
گر بر دل من هر دو جهان جز حرسی نیست
هوش مصنوعی: بدون دوست، بهشت چه فایده‌ای دارد و برای من انسان بودن در این دنیا چه ارزشی دارد، وقتی که در دل من جز حرص و طمع چیزی نیست.
بر چشمه ی چشمم بنشین تا بگشایی
خوناب چو سیلاب که کم از ارسی نیست
هوش مصنوعی: بر چشمان من نشسته‌ای تا اشک‌هایم را مانند سیلابی جاری کنی که از شدت احساس، هیچ چیزی از آن کمتر نیست.
چه کاه برِ همّت مردان چه کُهِ قاف
عنقای تو در چشم نزاری مگسی نیست
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و با اراده را نمی‌توان با چیزهای ناچیز تحت تأثیر قرار داد؛ حتی اگر در برابر کوهی بزرگ از مشکلات و چالش‌ها قرار بگیرند، باز هم مثل مگسی در نظرشان کوچک و بی‌اهمیت خواهند بود.