گنجور

شمارهٔ ۳۲۴

خوش تر از عشق پرستی به جهان کاری نیست
جان ندارد که دلش از پی دل داری نیست
هم دم دیو به از مونس خود ، خود بودن
آدمی نیست حقیقت که پری داری نیست
نشود عافیت و عشق مسلّم کس را
هر دو با هم مطلب ، نیست به هم آری نیست
هر کجا نی شکری زهر گیاهی با اوست
هیچ گل نیست که بر دامن او خاری نیست
مار اگر بر سر گنج است چه شاید کردن
گنج بی مار بود نیک مرا باری نیست
یار شایسته ندارد کس وگر دارد نیز
اغلب آن است که بی صحبت اغیاری نیست
من خودم آن روز نخواهم که شب آید بر من
کان شب اندر نظرم تا به سحر یاری نیست
خون بخورده ست نزاری و نخورده ست بری
شاخ عشق است که از عیش بر او باری نیست
عشق بگذار گر آسایش خود می طلبی
زان که در عشق ز آسودگی آثاری نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش تر از عشق پرستی به جهان کاری نیست
جان ندارد که دلش از پی دل داری نیست
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در دنیا شیرین‌تر از عشق ورزیدن نیست، چرا که زندگی بدون داشتن دلی که به عشق توجه کند، ارزش ندارد.
هم دم دیو به از مونس خود ، خود بودن
آدمی نیست حقیقت که پری داری نیست
هوش مصنوعی: دوستانی که به آنها وابسته‌ایم، حتی اگر به ظاهر بد باشند، بهتر از تنهایی و خودخواهی هستند. وجود انسانی بدون همراهی، واقعیت ندارد؛ زیرا اگر روحی در وجود تو نباشد، ارزشی نخواهد داشت.
نشود عافیت و عشق مسلّم کس را
هر دو با هم مطلب ، نیست به هم آری نیست
هوش مصنوعی: نه عشق همیشگی است و نه آرامش مطلق، هیچ کس نمی‌تواند هر دو را به طور همزمان داشته باشد. این دو به هم نمی‌پیوندند و نمی‌توان در کنار هم وجودشان را تجربه کرد.
هر کجا نی شکری زهر گیاهی با اوست
هیچ گل نیست که بر دامن او خاری نیست
هوش مصنوعی: هر جا که درخت نی وجود دارد، نشانه‌ای از شیرینی و زیبایی در آنجا هست. هیچ گلی نیست که در کنار آن خار و زشتی نداشته باشد.
مار اگر بر سر گنج است چه شاید کردن
گنج بی مار بود نیک مرا باری نیست
هوش مصنوعی: اگر مار بر روی گنجی باشد، چه فایده‌ای دارد؟ گنج بی مار نمی‌تواند خوب باشد، پس برای من فرقی ندارد.
یار شایسته ندارد کس وگر دارد نیز
اغلب آن است که بی صحبت اغیاری نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس یار مناسب ندارد و اگر هم داشته باشد، غالباً آن یار به صورت واقعی و صادق نیست و در صحبت‌هایش نیرنگی وجود دارد.
من خودم آن روز نخواهم که شب آید بر من
کان شب اندر نظرم تا به سحر یاری نیست
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم آن روزی را که شب بر من بیفتد، زیرا در نظر من شب تا سپیده‌دم یاری ندارد.
خون بخورده ست نزاری و نخورده ست بری
شاخ عشق است که از عیش بر او باری نیست
هوش مصنوعی: نزاری در عشق دچار درد و رنج شده، اما عشق او حتی از شادی و خوشی نیز بی‌بهره است. شاخ عشق بر اثر این مشکلات و دردها تنومند شده، ولی خود عشق هیچ لذتی ندارد.
عشق بگذار گر آسایش خود می طلبی
زان که در عشق ز آسودگی آثاری نیست
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آرامش هستی، بهتر است عشق را کنار بگذاری؛ چرا که در عشق، نشانه‌ای از آسایش و راحتی وجود ندارد.