شمارهٔ ۳۲۲
تو را سری که به پیمان من درآری نیست
مرا دلی که به دست غمش سپاری نیست
سر تو دارم اگر تیغ می زنی و تو را
دلی که کار غریبی چو من بر آری نیست
شبی دمی قدمی رنجه کن اگر چه مرا
به قدر عزّت تو دست حق گزاری نیست
نه زر که در قدمت ریزم و نه دست که دل
به زور باز ستانم ورای زاری نیست
علاج درد دلم مرگ می کند چه کنم
که سخت جانم و جان دادن اختیاری نیست
بساز با من بی چاره چون بسوختی ام
بسوزی و بنسازی طریق یاری نیست
به چشم خوار مبین در من ای چو دیده عزیز
که همچو بنده عزیزی سزای خواری نیست
تو را اگر چه بسی عاشقان مسکین اند
یکی ز جمله به مسکینی نزاری نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو را سری که به پیمان من درآری نیست
مرا دلی که به دست غمش سپاری نیست
هوش مصنوعی: تو را نمیبینم که به عهد و پیمان من وفا کنی و من نیز دلی ندارم که به خاطر غم تو به درد بیفتم.
سر تو دارم اگر تیغ می زنی و تو را
دلی که کار غریبی چو من بر آری نیست
هوش مصنوعی: اگر تیغ بر سر من میزنی، من تو را میخواهم. اما دلی را که بخواهد کار عجیبی چون من را انجام دهد، در تو نمیبینم.
شبی دمی قدمی رنجه کن اگر چه مرا
به قدر عزّت تو دست حق گزاری نیست
هوش مصنوعی: یک شب، اگرچه به اندازهی ارزش تو به من توجهی نیست، لطفی کن و کمی برای من قدمی بردار.
نه زر که در قدمت ریزم و نه دست که دل
به زور باز ستانم ورای زاری نیست
هوش مصنوعی: نه از طلا که برایت بریزم و نه از قدرت و زورم که دل تو را بگیرم، اگر غیر از درد و رنجی نیست.
علاج درد دلم مرگ می کند چه کنم
که سخت جانم و جان دادن اختیاری نیست
هوش مصنوعی: درد دل من تنها با مرگ درمان میشود، اما چه کنم که من بسیار مقاوم و سختجان هستم و نمیتوانم به راحتی جانم را ببازم.
بساز با من بی چاره چون بسوختی ام
بسوزی و بنسازی طریق یاری نیست
هوش مصنوعی: با من که بیچارهام، بساز. چون تو مرا آتش زدی، دوباره مرا میسوزانی و میسازی. راهی برای یاری وجود ندارد.
به چشم خوار مبین در من ای چو دیده عزیز
که همچو بنده عزیزی سزای خواری نیست
هوش مصنوعی: به چشمان خود احساس ننگ و خجالت در مورد من نداشته باش، ای عزیزتر از جان که من همچون بندهای محترم هستم و شایستهی بیاحترامی نیستم.
تو را اگر چه بسی عاشقان مسکین اند
یکی ز جمله به مسکینی نزاری نیست
هوش مصنوعی: اگرچه عاشقهای زیادی هستند که به خاطر عشق، حالتی فقیر و مسکین دارند، اما در میان آنها هیچکدام به اندازه تو مسکین و بیچاره نیستند.