شمارهٔ ۳۲۰
مرا به صبر نمودن ، ثبات ممکن نیست
که بی تو زنده دلان را حیات ممکن نیست
بر آستان تو تسلیم گشته ایم چو خاک
سفر ز کوی تو در ممکنات ممکن نیست
بسی بگشتم و بسیار خوب رو دیدم
ولی به لطف تو در کاینات ممکن نیست
به سومنات اگر از صورت تو نقش برند
دگر که سجده کند پیش لات ممکن نیست
خلاص چشم نمیدارم ار بخواهی کشت
که از کمند تو کس را نجات ممکن نیست
ز سینه آتش عشق تو باز ننشید
به آب سر که به آب فرات ممکن نیست
تو فارغی و از این جانب آرزومندی
به غایتی است که آن را صفات ممکن نیست
خلاف عهد تو میگویدم عدو که بکن
فریب من به چنین ترّهات ممکن نیست
گمان مبر که نزاری دل از تو بردارد
نه در حیات که بعد از وفات ممکن نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا به صبر نمودن ، ثبات ممکن نیست
که بی تو زنده دلان را حیات ممکن نیست
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به صبوری ادامه دهم، زیرا بدون تو زندگی برای دلهای شاد ممکن نیست.
بر آستان تو تسلیم گشته ایم چو خاک
سفر ز کوی تو در ممکنات ممکن نیست
هوش مصنوعی: ما در برابر درگاه تو تسلیم شدهایم، مانند خاکی که در سفر نیست، هیچیک از موجودات نمیتوانند از کوی تو دور شوند.
بسی بگشتم و بسیار خوب رو دیدم
ولی به لطف تو در کاینات ممکن نیست
هوش مصنوعی: من در جاهای زیادی گشتم و چهرههای زیبا و نیکو بسیاری را دیدم، اما وجود تو به قدری خاص و رحمتآمیز است که در طول دنیا هیچچیزی به اندازه آن امکان ندارد.
به سومنات اگر از صورت تو نقش برند
دگر که سجده کند پیش لات ممکن نیست
هوش مصنوعی: اگر از زیبایی تو تصویری بکشند که به معبد سومنات شبیه باشد، دیگر کسی نمیتواند به بت لات سجده کند.
خلاص چشم نمیدارم ار بخواهی کشت
که از کمند تو کس را نجات ممکن نیست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مرا بکش، حتی یک لحظه هم چشم از تو نمیگیرم، زیرا هیچکس نمیتواند از دام تو رهایی یابد.
ز سینه آتش عشق تو باز ننشید
به آب سر که به آب فرات ممکن نیست
هوش مصنوعی: آتش عشق تو از درونم فروکش نکرده است، حتی اگر به آب فرات هم بریزم، خاموش نمیشود.
تو فارغی و از این جانب آرزومندی
به غایتی است که آن را صفات ممکن نیست
هوش مصنوعی: تو از هر گونه فکری آزاد و رها هستی، در حالی که من به شدت آرزو دارم به چیزی دست یابم که برای تو به هیچ وجه قابل تصور نیست.
خلاف عهد تو میگویدم عدو که بکن
فریب من به چنین ترّهات ممکن نیست
هوش مصنوعی: دشمن به من میگوید که به وعدهات وفا نمیکنی، اما من نمیتوانم فریب این دروغهای او را بخورم.
گمان مبر که نزاری دل از تو بردارد
نه در حیات که بعد از وفات ممکن نیست
هوش مصنوعی: تصور نکن که نزاری (شاعر) از تو دل خواهد کند، نه در زمان زندگیات و نه حتی پس از مرگ، این امر ممکن نیست.