شمارهٔ ۲۰
ای با جفا در ساخته با ما نمیسازی چرا
روزی ، شبی ، وقتی ، دمی ، با ما نپردازی چرا
با غمزگان مست گو ، صلح است ما را با شما
بر زه کمان کردن که چه، وین ناوکاندازی چرا
گر نیستی در خون من ، خصم دل مجنون من
از زلف طرّاری که چه ، وز غمزه طنازی چرا
آشفته چون من بلبلی بر گلستان روی تو
افتاده در بند قفس با این خوش آوازی چرا
سر پیش حکمت بر زمین، داریم و نامت بر نگین
بر عاجزان ممتحن این گردن افرازی چرا
نا کرده از شهد لبت روزی به عمداً چاشنی
شبهای تا روزم چو شمع از سوز بگدازی چرا
با آن که داری روز و شب ، با من مصاف و عربده
من صلح را در میزنم، تو جنگ آغازی چرا
گه انتظارم میدهی گه نا امیدم می کنی
با چون نزاری والهای این بُلعجب بازی چرا
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای با جفا در ساخته با ما نمیسازی چرا
روزی ، شبی ، وقتی ، دمی ، با ما نپردازی چرا
هوش مصنوعی: تو که با ما رفتاری پر از جفا داری، چرا در هیچ زمانی حتی برای یک لحظه هم با ما همراه نمیشوی و برای ما نمیکوشی؟
با غمزگان مست گو ، صلح است ما را با شما
بر زه کمان کردن که چه، وین ناوکاندازی چرا
هوش مصنوعی: با معشوقان دلربا صحبت کن، زیرا صلح و آرامش ما با شما برقرار است. چرا اینقدر در تلاش برای جنگ و تهاجم هستید، در حالی که ما فقط به دوستی و محبت میاندیشیم؟
گر نیستی در خون من ، خصم دل مجنون من
از زلف طرّاری که چه ، وز غمزه طنازی چرا
هوش مصنوعی: اگر در زندگی من نیستی، دشمن قلب دیوانهام از زیبایی موهای فریبندهات و از ناز چشمانت چه اهمیتی دارد؟
آشفته چون من بلبلی بر گلستان روی تو
افتاده در بند قفس با این خوش آوازی چرا
هوش مصنوعی: من مثل بلبل شدم که در گلزاری زیبا گرفتار قفس است و با این صدای دلنواز چرا در این وضعیت آشفته هستم.
سر پیش حکمت بر زمین، داریم و نامت بر نگین
بر عاجزان ممتحن این گردن افرازی چرا
هوش مصنوعی: ما با تواضع و حکمت خود را به زمین میزنیم، و نام تو را بر نگین مینویسیم. اما در برابر آزمونهای زندگی، این بلندپروازی نادرست است.
نا کرده از شهد لبت روزی به عمداً چاشنی
شبهای تا روزم چو شمع از سوز بگدازی چرا
هوش مصنوعی: روزی به طور عمدی از شیرینی لبانت بهرهمند نشدم، به همین خاطر شبها مانند شمع از تشنگی و سوزش در حال ذوب شدن هستم. چرا این گونه مرا رنج میدهی؟
با آن که داری روز و شب ، با من مصاف و عربده
من صلح را در میزنم، تو جنگ آغازی چرا
هوش مصنوعی: با اینکه تو همیشه در دسترس هستی و در کنار من قرار داری، من به دنبال آرامش و صلح هستم. اما تو چرا جنگ و درگیری را آغاز میکنی؟
گه انتظارم میدهی گه نا امیدم می کنی
با چون نزاری والهای این بُلعجب بازی چرا
هوش مصنوعی: گاهی امید به من میدهی و گاهی نا امیدم میکنی. با این حال، ای نزار! این بازی عجیب و غریب چیست؟
حاشیه ها
1396/10/10 15:01
مصرع آخر
"با چون نزاری و الهی این بل عجب بازی چرا"
به نظرم خطای تایپی و یا نسخه ای بوده که همینجور نوشته شده یکی در کلمه و الهی که به نظر می رسه بایستی والهی باشه به معنی سرگشته و عاشق و شیدا شاعر می خواهد بگوید با نزاری که کنایه است و تخلص اوست و واله و شیدایی چون او این بوالعجب بازی که بل عجب نوشته شده و به نظرم خطاست بوالعجب. اگر بل عجب به معنی بلکه عجب بازی در آرودن باشه شعر را از استقامت در میاره. به قول علما والله اعلم