گنجور

شمارهٔ ۱۴۰۵

آخر ای شمعِ روان پروانه ای
چند سوزی خاطرِ دیوانه ای
گر چه ما بر شمعِ رویت سوختیم
شمع را نگریزد از پروانه ای
هیچ نقصانی نباشد شمع را
گر شبی روشن کند ویرانه ای
کی بود حاجت شبِ خلوت به شمع
هر که را باشد چو تو هم‌خانه ای
عقل بر شمعِ جمالِ رویِ تو
همچو مدهوشی ست در کاشانه ای
جانِ من شد در خیالِ رویِ تو
همچو آدم مبتلایِ دانه ای
جز مگر آنچ از تو می گویند نیست
هر چه دیگر نیست جز افسانه ای
دورم از رویِ تو در عینِ هلاک
جان نباشد زنده بی جانانه ای
خود نزاری کیست تا گویند از او
در میان عاقلان دیوانه ای
گردن افرازست و سرکش لیک نیست
زلفِ جانان را گریز از شانه ای

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آخر ای شمعِ روان پروانه ای
چند سوزی خاطرِ دیوانه ای
هوش مصنوعی: ای شمعی که روشنت، پروانه‌های زیادی را می‌سوزانی، دل دیوانه‌ای را به خاطر عشق و شوقی که به تو دارد، به آتش می‌کشی.
گر چه ما بر شمعِ رویت سوختیم
شمع را نگریزد از پروانه ای
هوش مصنوعی: هرچند که ما به خاطر زیبایی‌ات از شمع سوختیم، اما شمع از پروانه دور نمی‌شود.
هیچ نقصانی نباشد شمع را
گر شبی روشن کند ویرانه ای
هوش مصنوعی: اگر شمعی بتواند در یک شب تاریک، حتی جایی خراب و ویران را روشن کند، هیچ نقصانی بر آن شمع وارد نیست.
کی بود حاجت شبِ خلوت به شمع
هر که را باشد چو تو هم‌خانه ای
هوش مصنوعی: هر کس که در چنین نزدیکی و هم‌نشینی با کسی چون تو باشد، نیازی به روشنایی شمع در شب خلوت ندارد.
عقل بر شمعِ جمالِ رویِ تو
همچو مدهوشی ست در کاشانه ای
هوش مصنوعی: عقل در برابر زیبایی چهره تو مثل گمگشته‌ای است که در خانه‌اش حیران و سرگردان شده.
جانِ من شد در خیالِ رویِ تو
همچو آدم مبتلایِ دانه ای
هوش مصنوعی: عشق و اشتیاق من به تو آنقدر عمیق است که حالتی شبیه به آدمی دارم که به دانه‌ای گرفتار شده است.
جز مگر آنچ از تو می گویند نیست
هر چه دیگر نیست جز افسانه ای
هوش مصنوعی: تنها آنچه که از تو گفته می‌شود حقیقت دارد و بقیه چیزها جز یک داستان نیستند.
دورم از رویِ تو در عینِ هلاک
جان نباشد زنده بی جانانه ای
هوش مصنوعی: من از چهره‌ات دور هستم، اما حتی در حالتی که جانم در خطر باشد، نمی‌توانم بدون عشق تو زنده بمانم.
خود نزاری کیست تا گویند از او
در میان عاقلان دیوانه ای
هوش مصنوعی: کیست که مثل تو خود را بی‌خبر از عقل و دانایی بداند، تا دیگران درباره‌اش بگویند که در میان عاقلان دیوانه‌ای است؟
گردن افرازست و سرکش لیک نیست
زلفِ جانان را گریز از شانه ای
هوش مصنوعی: این بیت به وصف زیبایی و پیچیدگی موی معشوق اشاره دارد. با وجود اینکه زیبایی و جذابیت او بسیار چشمگیر و برجسته است، اما زلف‌های معشوق به راحتی نمی‌توانند از شانه جدا شوند و همواره به آن پیوسته‌اند. این بیان به نوعی نشان‌دهنده قدرت و تسلط عشق و وابستگی عاطفی است.

حاشیه ها

1397/05/16 05:08
الف رسته

بیت 2
غلط: نگریزد
درست: نگزیرد
منبع: دیوان چاپی نزاری به تصحیح مظاهر مصفا