شمارهٔ ۱۴۰۳
ساقیِ مجلسِ صفا چارهٔ ما به چارهای
چاره و بس که حالتی نیست جز این و چارهای
میر خمار هر چه شد تیره ز من زمان زمان
میکشد از سپاهِ غم بر سرِ من هزارهای
فایض میکده به ما دیر به دیر میرسد
طیره شدهست در میان کرده ز ما کنارهای
راتبهمان نمیرسد مَشرِبهمان نمیدهد
از من و روزگار من تیره شدهست پارهای
سوختهٔ صبوح را تاب رسیده بر جگر
روزِ جزا مگر شود واسطهٔ کفارهای
حَیَّ علی الصَلات من قامتِ ساقیان بود
زنده شوم چو بر شود بانگ به هر منارهای
زهد و ورع مگر نشد هم ره خوی و طبعِ ما
مختلفند راستی طالعِ هر ستارهای
محتسبِ فراخرو تنگدلی چه میکند
حوصلهای فراختر بایدش از غرارهای
بیش مگو نزاریا از حرکاتِ ناقصی
لاشه خری کجا رسد در عقبِ سوارهای
میخورد و خورنده را میکند احتساب و حدّ
میزندش که که بر دلش بادزده کنارهای
هرزهسگانِ بدگمان غیبتِ ما چه میکنند
باز بگوی ساقیا چارهٔ ما به چارهای
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقیِ مجلسِ صفا چارهٔ ما به چارهای
چاره و بس که حالتی نیست جز این و چارهای
هوش مصنوعی: ای ساقی مجلس خوشی، تنها راه نجات ما این است که جز این حالت چیز دیگری وجود ندارد و فقط همین راه چاره است.
میر خمار هر چه شد تیره ز من زمان زمان
میکشد از سپاهِ غم بر سرِ من هزارهای
هوش مصنوعی: هر چه بلایی یا بدی برای من پیش آمده، مانند شرابفروشی مست که در حال تیرهروزیش است، زمان لحظهلحظه، بار غم را بر دوش من میکشد و این حال ادامه دارد.
فایض میکده به ما دیر به دیر میرسد
طیره شدهست در میان کرده ز ما کنارهای
هوش مصنوعی: شراب و لذتهایی که از میکده نصیب ما میشود، به ندرت به دست میآید و ما از آنها دورماندهایم.
راتبهمان نمیرسد مَشرِبهمان نمیدهد
از من و روزگار من تیره شدهست پارهای
هوش مصنوعی: ما به جایی نمیرسیم و روزگارمان سخت و تلخ شده است.
سوختهٔ صبوح را تاب رسیده بر جگر
روزِ جزا مگر شود واسطهٔ کفارهای
هوش مصنوعی: آتش دلِ کسی که در سحرگاه شراب نوشیده، ممکن است در روز قیامت به عنوان وساطت و شفاعت برای بخشش گناهانش مورد استفاده قرار گیرد.
حَیَّ علی الصَلات من قامتِ ساقیان بود
زنده شوم چو بر شود بانگ به هر منارهای
هوش مصنوعی: وقتی که صدای اذان از هر منارهای بلند میشود، من زنده میشوم و نشاط تازهای پیدا میکنم، مانند زمانی که ساقی شربتی را میآورد.
زهد و ورع مگر نشد هم ره خوی و طبعِ ما
مختلفند راستی طالعِ هر ستارهای
هوش مصنوعی: اگر زهد و پارسایی به دست نیاید، به این خاطر است که خوی و طبیعت ما با یکدیگر متفاوت است. حقیقت این است که سرنوشت هر ستارهای نیز به همین گونه رقم میخورد.
محتسبِ فراخرو تنگدلی چه میکند
حوصلهای فراختر بایدش از غرارهای
هوش مصنوعی: بازپرس سختگیر و تنگنظر چه کار میتواند بکند؟ او نیاز دارد که از کینهاش کم کند و تحمل بیشتری داشته باشد.
بیش مگو نزاریا از حرکاتِ ناقصی
لاشه خری کجا رسد در عقبِ سوارهای
هوش مصنوعی: زیاد درباره ناتوانیهای و ضعفهای دیگران صحبت نکن، چرا که ضعفی مانند حرکتهای ناقص یک الاغ هرگز به گرد پای سوارکار نمیرسد.
میخورد و خورنده را میکند احتساب و حدّ
میزندش که که بر دلش بادزده کنارهای
هوش مصنوعی: نوشیدن مشروبات و در پی آن حساب و کتابی که از طرف خورنده بر او میشود، به نوعی مرز و حدودی را برایش تعیین میکند که او به خاطر حال و هوایش، به سمت یک کنارهی بیخیالی و رهایی میرود.
هرزهسگانِ بدگمان غیبتِ ما چه میکنند
باز بگوی ساقیا چارهٔ ما به چارهای
هوش مصنوعی: افراد بدبین و بیاخلاق دربارهٔ غیبت ما چه میگویند؟ دوباره بگو، ای ساقی، راهی برای نجات ما پیدا کن.