شمارهٔ ۱۳۹۸
خون شد دل مجروحم در گوشهی تنهایی
ای بخت نمیدانم تا کی به سرم آیی
صبری و دلی باید کز عهده برون آید
ور نی که تواند کرد از دوست شکیبایی
آرام نمیگیرد با خویش نمیآید
تا من چه کنم آخر با این دل سودایی
ای دوست امانم ده زین ورطهی نومیدی
وی بخت خلاصم کن زین محنتِ تنهایی
این بارم اگر دولت باز آید و بنوازد
دیگر نکنم هرگز خودبینی و خود رایی
تسلیم نمیگردم در عالم جمعیت
این تفرقه باری نیست الّا همه از مایی
مسکینتر و عاجزتر از من نبود عاشق
من خود نکنم هرگز دعویِ توانایی
ماییم و دلی وین دل از عشق تو بی حاصل
وین بند چنین مشکل باشد که تو بگشایی
در چشم نمیآید جز دوست مرا چیزی
خود غیر نمیگنجد در منظر بینایی
مه کیست که بارویت در معرض حسن آید
شب گرد جهان پیما تنها روِ هر جایی
ای مردمک چشمم از روضهی بینایی
بستانِ جمالت را هستند تماشایی
بی چاره نزاری شد فرتوت و سرآسیمه
در خانه ز بی یاری در شهر ز بی جایی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خون شد دل مجروحم در گوشهی تنهایی
ای بخت نمیدانم تا کی به سرم آیی
هوش مصنوعی: دل زخمخوردهام در تنهایی بسیار رنج میکشد، ای سرنوشت، نمیدانم تا چه زمانی بر من سایه خواهی افکند.
صبری و دلی باید کز عهده برون آید
ور نی که تواند کرد از دوست شکیبایی
هوش مصنوعی: برای تحمل و صبر در برابر مشکلات، باید دلی قوی داشته باشی که از پس چالشها برآید؛ وگرنه، از دوست نمیتوان شکیبایی کرد.
آرام نمیگیرد با خویش نمیآید
تا من چه کنم آخر با این دل سودایی
هوش مصنوعی: دل آرام نمیگیرد و با خودم کنار نمیآید، نمیدانم باید با این دل پرآشوب چه کار کنم.
ای دوست امانم ده زین ورطهی نومیدی
وی بخت خلاصم کن زین محنتِ تنهایی
هوش مصنوعی: ای دوست، مرا از این دریاچهی ناامیدی نجات بده و بگذار که از این رنج و اندوه تنهایی آزاد شوم.
این بارم اگر دولت باز آید و بنوازد
دیگر نکنم هرگز خودبینی و خود رایی
هوش مصنوعی: اگر این بار شانس دوباره به من روی آورد و من را مورد لطف قرار دهد، دیگر هرگز به خودباوری و خودرأیی روی نخواهم آورد.
تسلیم نمیگردم در عالم جمعیت
این تفرقه باری نیست الّا همه از مایی
هوش مصنوعی: من در دنیای پرجمعیت تسلیم نمیشوم، زیرا این جدایی و تفرقه وجود ندارد و همهی ما از یک وجود هستیم.
مسکینتر و عاجزتر از من نبود عاشق
من خود نکنم هرگز دعویِ توانایی
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه من در عشق بیآب و نوا و ناتوان نیست، پس هرگز دعوی توانایی در عشق برایم نکن.
ماییم و دلی وین دل از عشق تو بی حاصل
وین بند چنین مشکل باشد که تو بگشایی
هوش مصنوعی: ما تنها دلی داریم و این دل به خاطر عشق تو بیفایده شده است و این قید و بند برای ما به قدری سخت است که تنها تو میتوانی آن را بگشایی.
در چشم نمیآید جز دوست مرا چیزی
خود غیر نمیگنجد در منظر بینایی
هوش مصنوعی: در چشمان من جز دوست چیزی دیگر نمایان نمیشود، و هیچ چیز غیر از او در حوزه دید من جا نمیگیرد.
مه کیست که بارویت در معرض حسن آید
شب گرد جهان پیما تنها روِ هر جایی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت یک شخص اشاره میکند که مانند ماه در تاریکی شب درخشش دارد. او میگوید که این فرد با زیبایی خود میتواند توجه همه را جلب کند و در حالی که در هر گوشهای از دنیا سفر میکند، همواره در مرکز توجه است.
ای مردمک چشمم از روضهی بینایی
بستانِ جمالت را هستند تماشایی
هوش مصنوعی: ای مردمک چشم من، از باغ دیدم، زیبایی تو را به تماشا میبرم.
بی چاره نزاری شد فرتوت و سرآسیمه
در خانه ز بی یاری در شهر ز بی جایی
هوش مصنوعی: نزاری به شدت غمگین و رنجور شده و در خانه از بیکسی و تنهایی آشفته و پریشان است. در شهر هم به خاطر عدم مکان و جا، احساس بیمهری و بیجایی میکند.