شمارهٔ ۱۳۹۲
برفتم از برت ای دیده را چو بینایی
شدم به گرد جهان هر دری و هر جایی
ملول گشت دلت زان سبب سفر کردم
مگر ز زحمتِ من هفته ای برآسایی
چنان ضعیف ببودم به زیر بار فراق
که نیست قوّت آهم ز ناتوانایی
شدم به مهرِ تو همچون هلال دست نمای
چرا به من رخِ چون آفتاب ننمایی
به عقل دل به صبوری توان فریفت ولیک
که راست عقل که من شهره ام به شیدایی
دریغ فصلِ گل و من ز وصلِ تو محروم
تو در شرابی و من در عذاب تنهایی
گهی که رغبت طرب کنی در باغ
چو سرو و گل سر و پای چمن بیارایی
نظر چو بر گل زرد افکنی ز چهره ی من
قیاس گیری و بر حالِ من ببخشایی
کجاست بلبل مستت که در خروش آید
ز گل سِتانِ رخت چون نقاب بگشایی
ترا که نوش و خوشت باد باده می پیمای
که جز نصیبه ی من نیست باد پیمایی
مرا به هرزه ملامت کنند دشمن و دوست
که چند شیفته کاری و خویشتن رایی
دلِ نزاریِ بی دل ندارد آن طاقت
که در فراق کند بیش از این شکیبایی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برفتم از برت ای دیده را چو بینایی
شدم به گرد جهان هر دری و هر جایی
هوش مصنوعی: از کنارت رفتم و وقتی که تو را دیدم، مثل این بود که چشمانم دوباره بینا شد و حالا میتوانم به هر گوشهای از جهان نگاه کنم.
ملول گشت دلت زان سبب سفر کردم
مگر ز زحمتِ من هفته ای برآسایی
هوش مصنوعی: دلت از سفر کردن به تنگ آمده و من به خاطر آرامش تو سفر را آغاز کردم، تا شاید با این کار از زحمت و ناراحتی من مدتی راحت شوی.
چنان ضعیف ببودم به زیر بار فراق
که نیست قوّت آهم ز ناتوانایی
هوش مصنوعی: من به قدری در زیر بار جدایی ضعیف بودم که حتی نمیتوانم آهم را به خاطر ناتوانیام بلند کنم.
شدم به مهرِ تو همچون هلال دست نمای
چرا به من رخِ چون آفتاب ننمایی
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو مانند هلال ماه شدهام، چرا مثل آفتاب به من روی نمیآوری و خود را نشان نمیدهی؟
به عقل دل به صبوری توان فریفت ولیک
که راست عقل که من شهره ام به شیدایی
هوش مصنوعی: با فهم و اندیشه میتوان دل را با صبوری فریب داد، اما در واقع آیا عقل راست میگوید؟ زیرا من در دیوانگی و شیدایی مشهور هستم.
دریغ فصلِ گل و من ز وصلِ تو محروم
تو در شرابی و من در عذاب تنهایی
هوش مصنوعی: حیف است که فصل گل آمده و من از وصال تو بیبهرهام. تو در شادابی و خوشی و من در عذاب تنهایی به سر میبرم.
گهی که رغبت طرب کنی در باغ
چو سرو و گل سر و پای چمن بیارایی
هوش مصنوعی: هرگاه که بخواهی خوشی را تجربه کنی، مانند سروی در باغ، به زیبایی و طراوت خود در میان گلها و چمنها افزوده میشوی.
نظر چو بر گل زرد افکنی ز چهره ی من
قیاس گیری و بر حالِ من ببخشایی
هوش مصنوعی: اگر به گل زرد نگاه کنی، میتوانی حال و روز من را از چهرهام بفهمی و برای آن حال و روزم عذری بپذیری.
کجاست بلبل مستت که در خروش آید
ز گل سِتانِ رخت چون نقاب بگشایی
هوش مصنوعی: بلبل شاداب کجاست که وقتی تو گلبرگهای لباس خود را کنار میزنی، در شادی و وجد آواز سر دهد؟
ترا که نوش و خوشت باد باده می پیمای
که جز نصیبه ی من نیست باد پیمایی
هوش مصنوعی: به خاطر تو که خوشی و لذت را تجربه میکنی، شراب بنوش و از زندگی لذت ببر، زیرا تنها سهم من از این شادی، همین نوشیدن است.
مرا به هرزه ملامت کنند دشمن و دوست
که چند شیفته کاری و خویشتن رایی
هوش مصنوعی: مرا هم دشمنان و هم دوستان به خاطر رفتار بیپروا و آزادمنشیام سرزنش میکنند، چون به کارهای خود و استقلال فکریام علاقه دارم.
دلِ نزاریِ بی دل ندارد آن طاقت
که در فراق کند بیش از این شکیبایی
هوش مصنوعی: دل بیقرار و بیهدف نزاری نمیتواند بیش از این، در دوری و جدایی، تحمل کند.