شمارهٔ ۱۳۹۱
در باغ چنین سروی کی خاست به رعنایی
بر چرخ چنین ماهی کی تافت به زیبایی
گر باده کنی در سر بر سینه زنی آتش
ور بوسه دهی بر لب در فتنه بیفزایی
حسنِ تو به هم برزد بنیادِ خردمندان
عشق تو فرود آمد برخاست شکیبایی
در کار کشی ما را وز غم بکشی ما را
تا کی ز جفا کاری تا چند ز خود رایی
نه دوستی نه دشمن نه بی من و نه با من
بر یک سخن ای دَه دل یک روز نمی پایی
از من دل و دین بردی سهل است غمِ دنیا
از جان رمقی باقی مانده ست چه فرمایی
بی چاره نزاری شد در پای غمت کُشته
ای بی غمِ بی رحمت بر کَس بنبخشایی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در باغ چنین سروی کی خاست به رعنایی
بر چرخ چنین ماهی کی تافت به زیبایی
هوش مصنوعی: در باغ، سربلندی به مانند این سرو پیدا نمیشود و بر آسمان، ماهی به زیبایی و دلفریبی اینچنانی نمیتابد.
گر باده کنی در سر بر سینه زنی آتش
ور بوسه دهی بر لب در فتنه بیفزایی
هوش مصنوعی: اگر شراب بنوشی و سرت را روی سینهی معشوق بگذاری، آتش عشق را شعلهور میکنی. و اگر بر لب او بوسه بزنی، فتنه و شور و شوق را بیشتر میکنی.
حسنِ تو به هم برزد بنیادِ خردمندان
عشق تو فرود آمد برخاست شکیبایی
هوش مصنوعی: زیبایی تو موجب به هم ریختن عقل و خردمندان شده است. عشق تو به دلها فرود آمد و شکیبایی را به چالش کشید.
در کار کشی ما را وز غم بکشی ما را
تا کی ز جفا کاری تا چند ز خود رایی
هوش مصنوعی: ما را در کارهای خود سختی میدهی و از غم فراریام میکنی. تا کی باید از رفتار نادرستت رنج ببریم و تا چه زمانی باید از خودخواهی تو تحمل کنیم؟
نه دوستی نه دشمن نه بی من و نه با من
بر یک سخن ای دَه دل یک روز نمی پایی
هوش مصنوعی: نه دوست دارم، نه دشمن، نه در کنارم هستی و نه دور از من. ای کسی که دلی دادی، بدان که یک روز به این حقیقت پی نخواهی برد.
از من دل و دین بردی سهل است غمِ دنیا
از جان رمقی باقی مانده ست چه فرمایی
هوش مصنوعی: تو با خود دل و عقیدهام را گرفتی، اما اهمیت ندارد. غم و اندوه دنیا چنان مرا خسته کرده که دیگر رمق و توان زیادی در وجودم نمانده است. حالا چه میخواهی بگویی؟
بی چاره نزاری شد در پای غمت کُشته
ای بی غمِ بی رحمت بر کَس بنبخشایی
هوش مصنوعی: عشق و غم تو باعث شده که نزاری، کسی که در سختی و عذاب است، دچار بیچارگی و ناکامی شود. تو که بیرحم هستی و احساس هیچ دلسوزی نداری، چرا به دیگران نیز رحم نمیکنی و از مشکلات آنها بیخبر هستی؟