گنجور

شمارهٔ ۱۳۸۷

دریغا روزگارِ عیش و ایامِ برنایی
که شد فوت از غرور بی غمی و فرط خودرایی
به غیرت باز میبینم به حسرت باز میگویم
خوشا وقتی که در عهد جوانی بود و بُرنایی
گهی بی آب چون قلعی گدازان بر سرِ آتش
گهی بی نار چون زیبق تپان از ناشکیبایی
گهی از تنگِ شیرینی چو خسرو بوده شکّر چین
گهی خو کرده با وحشی چو مجنون گشته صحرایی
گهی چون آتشِ سوزان گهی چون آبِ سرگردان
گهی چون خاکِ خون خواره گهی چون بادِ هرجایی
چو قلّاشان بگردیده ز آیین مسلمانی
چو نا پاکان قدح بر کف گرفته کیشِ ترسایی
سری پرُ داشتم وقتی ز چه از باده پیمودن
تهی شد این زمان مغزم ز چه از باد پیمایی
نظر بر ماه رویان داشتم هموار و میگفتم
مکن ای روشنایی کز پسِ این کار بَرنایی
کنون پیرانه سر از سر گرفتم پیش با زاری
تهی دستی چو من چون شد چنین یکباره سودایی
زمن باطل بود کردن ز خوبان بعد از این میلی
نیم لایق به دل داری نیم درخوردِ رعنایی
که نه من این نمیبنینم که دارم دامن آلوده
ولیکن عشق میگیرد گریبانم به رسوایی
چو شد حکم قضا نازل چه بر مجنون چه بر عاقل
نشاید دفعِ آن کردن به نادانی و دانایی
نزاری وقت آن آمد که از آیینه خاطر
به نورِ صیقلِ وحدت غبارِ شرک بزدایی
به دو وجهه مر زیرا کزو کثرت شود لازم
محقُق کی رود الُا به یک رنگی و یک رایی
به نورِ نفس و چشمِ دل جمالِ شاهدان بینی
بگویم با تو کی آنگه که تو از خود برون آیی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دریغا روزگارِ عیش و ایامِ برنایی
که شد فوت از غرور بی غمی و فرط خودرایی
هوش مصنوعی: ای کاش روزهای خوشی و دوران لذت‌بردن که به خاطر غرور و بی‌خیالی از دست رفت، دوباره به ما بازگردد.
به غیرت باز میبینم به حسرت باز میگویم
خوشا وقتی که در عهد جوانی بود و بُرنایی
هوش مصنوعی: من به غیرت و شجاعت خود نگاهی می‌اندازم و به یاد روزهایی می‌افتم که با حسرت می‌گویم، ای کاش دوباره به دوران جوانی و زیبایی آن برگردم.
گهی بی آب چون قلعی گدازان بر سرِ آتش
گهی بی نار چون زیبق تپان از ناشکیبایی
هوش مصنوعی: گاهی مانند قلیایی بی‌آب، بر سر آتش می‌سوزم و گاهی بدون آتش مانند زیبقی، از شدت ناپایداری، می‌لرزم.
گهی از تنگِ شیرینی چو خسرو بوده شکّر چین
گهی خو کرده با وحشی چو مجنون گشته صحرایی
هوش مصنوعی: گاهی با لذت و شیرینی زندگی می‌کند، مانند خسرو که شکر را می‌چشید، و گاهی هم به حالتی وحشی و بی‌تابی می‌رسد، مانند مجنونی که در صحرا سرگردان است.
گهی چون آتشِ سوزان گهی چون آبِ سرگردان
گهی چون خاکِ خون خواره گهی چون بادِ هرجایی
هوش مصنوعی: گاهی مثل آتش سوزان هستم، گاهی مانند آب بی‌هدف و سرگردان، گاهی همانند خاکی که خون را به خود جذب می‌کند، و گاهی به صورت بادی که هر جا می‌خواهد می‌رود.
چو قلّاشان بگردیده ز آیین مسلمانی
چو نا پاکان قدح بر کف گرفته کیشِ ترسایی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی می‌پردازد که از اصول دین و آیین مسلمانی خارج شده‌اند و رفتارشان شبیه به کسانی است که در حال انجام کارهایی ناپاک هستند. آن‌ها مانند افرادی که مشروب به دست دارند، به طرز باطل و نادرستی زندگی می‌کنند و به جای پیروی از قواعد اخلاقی و دینی، به سوی یک عقیده یا گرایش دیگر گام برمی‌دارند.
سری پرُ داشتم وقتی ز چه از باده پیمودن
تهی شد این زمان مغزم ز چه از باد پیمایی
هوش مصنوعی: زمانی که مشغول سرودن بودم و از نوشیدن باده سیر شده بودم، علت به هم ریختگی ذهنم را نمی‌دانستم.
نظر بر ماه رویان داشتم هموار و میگفتم
مکن ای روشنایی کز پسِ این کار بَرنایی
هوش مصنوعی: به چهره‌ی زیبارویان نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم که ای روشنی، این کار را نکن، چون ممکن است عواقب ناخوشایندی داشته باشد.
کنون پیرانه سر از سر گرفتم پیش با زاری
تهی دستی چو من چون شد چنین یکباره سودایی
هوش مصنوعی: اکنون با سالخوردگی و از روی ناچاری، از زندگی دلسرد شده‌ام. چگونه ممکن است که کسی مانند من، با این همه دگرگونی و بی‌چیزی، به یکباره دچار این همه حس و هیجان شود؟
زمن باطل بود کردن ز خوبان بعد از این میلی
نیم لایق به دل داری نیم درخوردِ رعنایی
هوش مصنوعی: نباید دل خود را به خیال خوبان بسپارم؛ زیرا نه شایسته این کارم و نه زیبایی آنها برای من مناسب است.
که نه من این نمیبنینم که دارم دامن آلوده
ولیکن عشق میگیرد گریبانم به رسوایی
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم منکر آلوده بودن دامن خود شوم، اما عشق به قدری مرا به خود مشغول کرده است که باعث رسوایی‌ام می‌شود.
چو شد حکم قضا نازل چه بر مجنون چه بر عاقل
نشاید دفعِ آن کردن به نادانی و دانایی
هوش مصنوعی: زمانی که فرمان سرنوشت به سراغ انسان‌ها می‌آید، چه مجنون باشند و چه عاقل، نمی‌توان آن را با نادانی یا دانایی تغییر داد.
نزاری وقت آن آمد که از آیینه خاطر
به نورِ صیقلِ وحدت غبارِ شرک بزدایی
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که با روشن‌سازی دل و ذهن خود، غبارهای کفر و دوگانگی را از روی آن پاک کنیم و به نور یگانگی برسیم.
به دو وجهه مر زیرا کزو کثرت شود لازم
محقُق کی رود الُا به یک رنگی و یک رایی
هوش مصنوعی: به دو شکل او را ببین، زیرا با افزایش تعداد نظرات و عقاید، برای دستیابی به حقیقت، باید به یک رنگ و یک عقیده مشترک برسیم.
به نورِ نفس و چشمِ دل جمالِ شاهدان بینی
بگویم با تو کی آنگه که تو از خود برون آیی
هوش مصنوعی: با نور جان و دیدی که از دل می‌آید، زیبایی‌های معشوقان را خواهی دید. بگویم با تو چه زمانی خواهد بود که تو از درون خود خارج شوی؟