گنجور

شمارهٔ ۱۳۸۲

مرا ناگاه پیش آمد بلایی
خلافِ عقل نازل شد قضایی
دلم گم شد ندانستم کجا رفت
نشانی میدهد هر کس به جایی
تفحّص کردم از قوم مسافر
مگر گفتم بود مشکل گشایی
یکی میگفت دیدم در ختایش
گرفتارِ کمند دل ربایی
دگر یک گفتم پندارم به کشمیر
چنینی دیده ام قیدِ بلایی
دگر یک گفت من دیدم به رومش
چنین افتاده کار مبتلایی
دگر یک گفت نی در زنگبار است
چنین دیوانه ی زنجیر سایی
دگر یک گفت در بغداد دیدم
چنین سرگشته ی شوریده رایی
دگر یک گفت دیدم در عراقش
ندیدم لیک کارش را نوایی
دگر گفت از خراسانش طلب کن
به هر موضع که خوش دارد هوایی
یکی گفت از قهستان نیست بیرون
طلب کن دل فروزی جان فزایی
به غمزه ساحری عاشق فریبی
به لب جان پروری معجز نمایی
جهان آرای رویی دارد الحق
که خورشید است در جنبش سهایی
نشسته دیدمش جایی که دارد
چو فردوس برین خرم فضایی
به عزّت بود بر طاق هلالی
زخطِّ سبز کرده متّکایی
چو رمزش گوش کردم مطلقا بود
صفات ابروان آشنایی
نزاری وقت آن آمد که بادل
درآیی از سرِ صلح و رضایی
نشاید کرد بیزاری به یک بار
گر از وی دروجود آید خطایی
مرو مِن بعد بر دنبال دل بیش
برو بنشین به کنج انزوایی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا ناگاه پیش آمد بلایی
خلافِ عقل نازل شد قضایی
هوش مصنوعی: ناگهان بر من یک مشکل یا بلای ناگهانی پیش آمد که کاملاً با عقل و منطق در تضاد بود و به نظر می‌رسید که تقدیر و سرنوشت اینگونه رقم زده است.
دلم گم شد ندانستم کجا رفت
نشانی میدهد هر کس به جایی
هوش مصنوعی: دل من گم شده و نمی‌دانم به کجا رفته است. هر کس به نوعی نشانه‌ای از آن می‌دهد.
تفحّص کردم از قوم مسافر
مگر گفتم بود مشکل گشایی
هوش مصنوعی: من از میان مسافرین جست‌وجو کردم تا از آنها بپرسم آیا کسی می‌تواند مشکلات مرا حل کند.
یکی میگفت دیدم در ختایش
گرفتارِ کمند دل ربایی
هوش مصنوعی: شخصی می‌گفت که درخت او در دام عشق و زیبایی گرفتار شده است.
دگر یک گفتم پندارم به کشمیر
چنینی دیده ام قیدِ بلایی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در کشمیر، شاهد زیبایی‌هایی بوده‌ام که مانع از فراموشی آن‌ها می‌شود.
دگر یک گفت من دیدم به رومش
چنین افتاده کار مبتلایی
هوش مصنوعی: من یک بار دیدم که در روم چه وضعیتی پیش آمده و چگونه مشکلاتی گریبان‌گیر افراد شده است.
دگر یک گفت نی در زنگبار است
چنین دیوانه ی زنجیر سایی
هوش مصنوعی: سخن دیگری در زنگبار هست که حاکی از حال و روز این دیوانه در زنجیر است.
دگر یک گفت در بغداد دیدم
چنین سرگشته ی شوریده رایی
هوش مصنوعی: در بغداد فردی را دیدم که به شدت سردرگم و شگفت‌زده بود.
دگر یک گفت دیدم در عراقش
ندیدم لیک کارش را نوایی
هوش مصنوعی: یک بار دیگر در عراق چیزی دیدم که قبلاً ندیدم، اما صدای کار او را شنیدم.
دگر گفت از خراسانش طلب کن
به هر موضع که خوش دارد هوایی
هوش مصنوعی: در خراسان، هر کجا که دوست داشته باشد، بگرد و خواسته‌اش را برآورده کن.
یکی گفت از قهستان نیست بیرون
طلب کن دل فروزی جان فزایی
هوش مصنوعی: یکی گفت که از قهستان نمی‌توانی خارج شوی، بنابراین دل‌سوزی و جان‌افزایی را طلب کن.
به غمزه ساحری عاشق فریبی
به لب جان پروری معجز نمایی
هوش مصنوعی: با یک نگاه جذاب و فریبنده، عشق را به دل من انداختی و با لب‌های دلنشینت جانم را زنده کردی.
جهان آرای رویی دارد الحق
که خورشید است در جنبش سهایی
هوش مصنوعی: دنیا زیبایی‌هایی دارد که حقیقتاً مانند خورشید در میان ستاره‌ها می‌درخشد.
نشسته دیدمش جایی که دارد
چو فردوس برین خرم فضایی
هوش مصنوعی: من او را در جایی دیدم که فضایی شاداب و زیبا داشت، مانند بهشت برین.
به عزّت بود بر طاق هلالی
زخطِّ سبز کرده متّکایی
هوش مصنوعی: در تزیینات زیبا و فریبنده، بر روی یک طاق هلالی، پارچه‌ای با خط سبز قرار گرفته است که جلوه‌ای خاص و دلنشین به فضا بخشیده است.
چو رمزش گوش کردم مطلقا بود
صفات ابروان آشنایی
هوش مصنوعی: وقتی به راز این موضوع گوش دادم، متوجه شدم که ویژگی‌های ابروان آشنایی، به‌طور کامل، نمایان‌کننده هستند.
نزاری وقت آن آمد که بادل
درآیی از سرِ صلح و رضایی
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که بی‌دغدغه و با روحیه‌ای آرام و راضی وارد عمل شوی و مشکلات را کنار بگذاری.
نشاید کرد بیزاری به یک بار
گر از وی دروجود آید خطایی
هوش مصنوعی: نمی‌توان به‌خاطر یک اشتباه کوچک از کسی یا چیزی کاملاً بیزار شد.
مرو مِن بعد بر دنبال دل بیش
برو بنشین به کنج انزوایی
هوش مصنوعی: بعد از این به دنبال دل نرو، بهتر است که در گوشه‌ای از تنهایی‌ات بنشینی و آرامش پیدا کنی.