شمارهٔ ۱۳۷۹
گر امشب هم چو دوش از در درآیی
چو روح الله به لب معجز نمایی
زهی دولت ولی تا بر که گردی
زهی خلوت ولی تا بر چه رایی
چه خوش باشد اگر شادان و خندان
دگر بار از درم ناگه درآیی
رقیبانت اگر مانع نیایند
ز هجرانت مگر یابم رهایی
چو برداری نقاب از رشکِ خورشید
درِ فردوسِ اعلا میگشایی
چو بنشینی دمی بر دست گیری
شکر میریزی و جان میفزایی
خواصی طرفه داری در لب و چشم
که جان میبخشی و دل میربایی
ترا گر زهره خوانم جایِ آن است
که خوش میرقصی و خوش میسرایی
به کویت آمدم دیروز و گفتم
مگر در چشمم آمد روشنایی
رقیبِ تیره رویت بر سرِ کوی
به من گفت ای فلان آخر کجایی
سرِ خود گیر اگر جانت به کارست
دگر زنهار تا اینجا نیایی
بدو گفتم که ای من خاکِ کویت
چرا آخر چنین در خونِ مایی
چه بد دیدی همه عمر از نزاری
مکن بیگانگی هم آشنایی
به من گفت ای فضولی چون تو هرگز
نمیشایی به خود ما را نشایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر امشب هم چو دوش از در درآیی
چو روح الله به لب معجز نمایی
هوش مصنوعی: اگر امشب هم مانند شب گذشته وارد شوی، همچون روحالله معجزهای نمایان خواهی کرد.
زهی دولت ولی تا بر که گردی
زهی خلوت ولی تا بر چه رایی
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن که بر او نعمتها نازل شود و خوشا به حال کسی که در تنهایی خود به فکر و اندیشه میپردازد.
چه خوش باشد اگر شادان و خندان
دگر بار از درم ناگه درآیی
هوش مصنوعی: چه خوب میشود اگر دوباره با شادی و خنده ناگهان از در من وارد شوی.
رقیبانت اگر مانع نیایند
ز هجرانت مگر یابم رهایی
هوش مصنوعی: اگر رقبایت مانع دیگری نشوند، آیا من از دلتنگی و جداییام نجات پیدا خواهم کرد؟
چو برداری نقاب از رشکِ خورشید
درِ فردوسِ اعلا میگشایی
هوش مصنوعی: اگر از حسادت خورشید پردهبرداری کنی، دروازههای بهشت را باز میکنی.
چو بنشینی دمی بر دست گیری
شکر میریزی و جان میفزایی
هوش مصنوعی: وقتی لحظهای استراحت کنی و دستت را بگیری، شکر میریزی و به جانت آرامش و تازگی میدهی.
خواصی طرفه داری در لب و چشم
که جان میبخشی و دل میربایی
هوش مصنوعی: خصوصیات شگفتانگیزی در لب و چشم تو وجود دارد که نه تنها جان را به زندگی بازمیگرداند، بلکه دلها را نیز بهراحتی تسخیر میکند.
ترا گر زهره خوانم جایِ آن است
که خوش میرقصی و خوش میسرایی
هوش مصنوعی: اگر تو را زیبنده بخوانم، به خاطر این است که به خوبی میرقصیدی و زیبا میخواندی.
به کویت آمدم دیروز و گفتم
مگر در چشمم آمد روشنایی
هوش مصنوعی: دیروز به خانهات آمدم و گفتم آیا در چشمهایت نوری وجود دارد؟
رقیبِ تیره رویت بر سرِ کوی
به من گفت ای فلان آخر کجایی
هوش مصنوعی: رقیب سیاهرو به من در کوچه گفت که فلانی، کجایی و چرا پیدایت نیست؟
سرِ خود گیر اگر جانت به کارست
دگر زنهار تا اینجا نیایی
هوش مصنوعی: اگر زندگیات به خطر افتاده، بهتر است خودت را حفظ کنی و اینجا نیا.
بدو گفتم که ای من خاکِ کویت
چرا آخر چنین در خونِ مایی
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای عشق من از خاکِ کوی تو هستم، چرا اینگونه در عذاب و رنج هستیم؟
چه بد دیدی همه عمر از نزاری
مکن بیگانگی هم آشنایی
هوش مصنوعی: در طول عمرت چه چیزهای بدی را تجربه کردی، بنابراین از دوری و بیگانگی بپرهیز و سعی کن که با دیگران آشنا و نزدیک باشی.
به من گفت ای فضولی چون تو هرگز
نمیشایی به خود ما را نشایی
هوش مصنوعی: به من گفتند که ای فضول، تو هرگز نمیتوانی به خودت بیفکری و در کارهای ما دخالت کنی.