شمارهٔ ۱۳۷۷
ما از غم تو شدیم سودایی
ای دوست چرا دمی نمیآیی
بر ما گذری نمیکنی گه گه
ور میگذری دمی نمیپایی
تا تو نظری به ما و من کردی
ماهیّت ما برون شد از مایی
جایی که منیِّ عشق بنشیند
برخیزد از آن منی همه مایی
تا امر نشد ز ابتدا فایض
بر عقل، نشد سَمَر به دانایی
بیزار ز ما و من شدیم آخر
یعنی ز منافقی و رعنایی
شاید که به طعنه دشمنان گویند
ای دوست به دوستان نمیشایی
منظورِ تو یار با تو بنماید
گر آینه ی وجود بزدایی
ارواح جنود شد جنود ارواح
تو بر سرِ کارِ خویشتن رایی
خمخانه ی می به خانقه گیری
گر خانه ی معرفت بیارایی
پالونه بیار و می به راوق کن
تا چند به دیده خون بپالایی
پیرامنِ مصلحت نگردی بیش
گر دامن معصیت نیالایی
زنّارِ مغان اگر نمیبندم
بیبهرهام از بتانِ یغمایی
آن قصّه شنیدهام که بعد از حج
بر بت صلیب شیخ صنعایی
بر شیوه ی او نزاریا کردی
پیرانه سر اقتدا به برنایی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما از غم تو شدیم سودایی
ای دوست چرا دمی نمیآیی
هوش مصنوعی: ما به خاطر غم تو دچار پریشانی و بیقراری شدهایم، ای دوست، پس چرا هیچ وقت نمیآیی حتی برای یک لحظه؟
بر ما گذری نمیکنی گه گه
ور میگذری دمی نمیپایی
هوش مصنوعی: تو هر از گاهی از کنار ما عبور میکنی، اما هیچگاه توقف نمیکنی و لحظهای در کنار ما نمیمانی.
تا تو نظری به ما و من کردی
ماهیّت ما برون شد از مایی
هوش مصنوعی: وقتی تو به ما توجه کردی، وجود واقعی ما از حالت عادی خارج شد و به نوعی تغییر کرد.
جایی که منیِّ عشق بنشیند
برخیزد از آن منی همه مایی
هوش مصنوعی: جایی که احساس عشق وجود دارد، از آنجا تمام منیتها و خودخواهیها کنار میرود و به جای آن، احساس همدلی و جمع بودن شکل میگیرد.
تا امر نشد ز ابتدا فایض
بر عقل، نشد سَمَر به دانایی
هوش مصنوعی: برای این که به درک و دانایی برسیم، باید ابتدا فهم و عقل را به دست آوریم. بدون این درک اولیه، هیچگونه پیشرفتی در دانش و آگاهی حاصل نخواهد شد.
بیزار ز ما و من شدیم آخر
یعنی ز منافقی و رعنایی
هوش مصنوعی: ما از خودخواهی و نفاق دوری گزیدیم و به نوعی به رهایی رسیدیم.
شاید که به طعنه دشمنان گویند
ای دوست به دوستان نمیشایی
هوش مصنوعی: شاید دشمنان به طعنه بگویند که ای دوست، تو به دوستان خود وفا نمیکنی.
منظورِ تو یار با تو بنماید
گر آینه ی وجود بزدایی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دوستت تو را بهتر بشناسد، باید ناخالصیها و زوایای پنهان وجودت را کنار بگذاری و خود واقعیات را به او نشان دهی.
ارواح جنود شد جنود ارواح
تو بر سرِ کارِ خویشتن رایی
هوش مصنوعی: روحها مانند سربازانی هستند که تحت فرمان تو در کارهای خودت قرار دارند.
خمخانه ی می به خانقه گیری
گر خانه ی معرفت بیارایی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در دل میخانه خوش بگذرانی، ابتدا باید دل خانهی معرفت را زینت ببخشی.
پالونه بیار و می به راوق کن
تا چند به دیده خون بپالایی
هوش مصنوعی: پالونه بیار و می ریخته را به راه بینداز تا مدت کوتاهی، اشکهایت را پاک کنی.
پیرامنِ مصلحت نگردی بیش
گر دامن معصیت نیالایی
هوش مصنوعی: اگر بیش از حد به فکر مصلحت خود باشی، ممکن است به گناه و معصیت دامن بزنی.
زنّارِ مغان اگر نمیبندم
بیبهرهام از بتانِ یغمایی
هوش مصنوعی: اگرچه به کمربند مغان نمیبندم، اما بدون آنها از زیباییهای محبوبان محرومم.
آن قصّه شنیدهام که بعد از حج
بر بت صلیب شیخ صنعایی
هوش مصنوعی: داستانی را که شنیدهام این است که پس از انجام مناسک حج، شیخ صنعایی به بت صلیب اعتقاد پیدا کرده است.
بر شیوه ی او نزاریا کردی
پیرانه سر اقتدا به برنایی
هوش مصنوعی: به روش او، زنی نزارا، با موی سپید و سالخورده، به جوانی اقتدا کردی.