شمارهٔ ۱۳۷۶
در سر از وصلِ تو هر طایفه را سودایی
در جهان از تو به هر گوشه دگر غوغایی
خلقی از شمعِ جمالِ تو چو پروانه بسوخت
تو خود از حسن نداری به کسی پروایی
سالکان در طلبت بس که جهان گردیدند
در جهان چون تو ندیدند جهان آرایی
کیست خورشید که در حسن تو داخل باشد
لاف خوبی نزند با تو زمین پیمایی
هر که را پرتو مهرِ تو جگر گرم کند
دلِ بیطاقتش آرام نگیرد جایی
عاجزم در صفتِ حسنِ تو و میدانم
که نداری و نبودهست ترا همتایی
زنده از بویِ تو گشتم که ز مبدایِ وجود
قالبِ خاکی من یافت از او احیایی
باز چون درگذرم چون به سرم برگذری
ناله برخیزد و فریاد ز هر اعضایی
غافل است آن که شکایت ز نزاری کردهست
ورنه عاقل نکند سرزنشِ شیدایی
من به طوفانِ ملامت متغیّر نشوم
که به هر باد به هم بر نشود دریایی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در سر از وصلِ تو هر طایفه را سودایی
در جهان از تو به هر گوشه دگر غوغایی
هوش مصنوعی: در دل هر گروهی آرزوی وصال تو وجود دارد و در تمام جهان به خاطر تو در هر گوشه و کنار هیاهو و شلوغی به پا است.
خلقی از شمعِ جمالِ تو چو پروانه بسوخت
تو خود از حسن نداری به کسی پروایی
هوش مصنوعی: افرادی مانند پروانههایی هستند که به زیبایی تو سخت عاشق شده و در حال سوختن هستند، اما خودت از زیباییات هیچ نگرانی نداری و به کسی اهمیتی نمیدهی.
سالکان در طلبت بس که جهان گردیدند
در جهان چون تو ندیدند جهان آرایی
هوش مصنوعی: سالکان برای یافتن تو چقدر در دنیا سفر کردند، اما در این دنیا مثل تو زیبایی ندیدند.
کیست خورشید که در حسن تو داخل باشد
لاف خوبی نزند با تو زمین پیمایی
هوش مصنوعی: کیست که بتواند با زیبایی تو رقابت کند و ادعای نیکوکاری کند در حالی که تو از زمین تا آسمان بالاتر هستی؟
هر که را پرتو مهرِ تو جگر گرم کند
دلِ بیطاقتش آرام نگیرد جایی
هوش مصنوعی: هر که نور محبت تو را در دلش احساس کند، هرگز دلش آرام نخواهد گرفت و همیشه بیقرار خواهد بود.
عاجزم در صفتِ حسنِ تو و میدانم
که نداری و نبودهست ترا همتایی
هوش مصنوعی: من در توصیف زیباییات ناتوانم و میدانم که هیچکس مانند تو وجود ندارد و نبوده است.
زنده از بویِ تو گشتم که ز مبدایِ وجود
قالبِ خاکی من یافت از او احیایی
هوش مصنوعی: من با بویِ تو زنده شدم، زیرا از خاستگاهِ وجود، وجودِ خاکی من از تو حیات یافت.
باز چون درگذرم چون به سرم برگذری
ناله برخیزد و فریاد ز هر اعضایی
هوش مصنوعی: وقتی دوباره از کنارم بگذری، با هر باری که به من فکر کنی، در من صدای ناله و فریادی از درون هر یک از اعضای بدنم بلند میشود.
غافل است آن که شکایت ز نزاری کردهست
ورنه عاقل نکند سرزنشِ شیدایی
هوش مصنوعی: آدمی که از بیوفایی شکایت میکند، در واقع غافل است؛ زیرا انسان عاقل هرگز عشقباز را سرزنش نمیکند.
من به طوفانِ ملامت متغیّر نشوم
که به هر باد به هم بر نشود دریایی
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر انتقادها و سرزنشها قرار نمیگیرم، زیرا مانند دریایی هستم که نمیتواند به سادگی با وزش هر بادی به هم بریزد و متلاطم شود.