شمارهٔ ۱۳۷۳
صبا گر توانی گذر کن به جایی
سلامی به شاهی رسان از گدایی
غریبی ستم دیده ی روزگاری
گرفتار بیچاره ی مبتلایی
سرآسیمه بختی، به خون غرقه چشمی
فروبسته دستی ، به گِل مانده پایی
جگرخواره دلداده ای نیم جانی
جفا دیده بیحاصلی بینوایی
به آزاد سروی به سوسن زبانی
به گلبرگ رویی ز بلبل نوایی
به شیرین دهانی ز فرهاد مهری
به لیلی صفاتی ز مجنون وفایی
ز لب تشنه جانی به آبِ حیاتی
ز تن رفته روحی به عیسی صفایی
ز آدم مثالی به باغ بهشتی
ز یعقوب حالی به یوسف لقایی
به یاقوت لعلی به ضحاک خشمی
به خورشید رویی به جمشید رایی
به لاله جبینی به سنبل نسیمی
به نرگس کلاهی به غنچه قبایی
به فربه سرینی به لاغر میانی
به محکم ستیزی به مشکل گشایی
به غمزه گدازی به ابرو نوازی
به بیگانهرویی به چشم آشنایی
بگوی ای صبا کای ز دستِ تو هر دم
مرا تازه بر سر گذشته بلایی
روانم به بویِ تو در اضطرابی
دلم با خیالِ تو در ماجرایی
نزاری به زاری لگدکوب غربت
نه رویش به راهی نه راهش به جایی
گرش جان به یک دم رسد تا بمیرد
هنوزش به وصل تو باشد رجایی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبا گر توانی گذر کن به جایی
سلامی به شاهی رسان از گدایی
هوش مصنوعی: اگر میتوانی، ای نسیم، از جایی عبور کن و سلامی به پادشاه برسان از جانب این گدا.
غریبی ستم دیده ی روزگاری
گرفتار بیچاره ی مبتلایی
هوش مصنوعی: این شعر به فردی اشاره دارد که در زندگی خود دچار سختی و مشکل است و به نوعی دردمند و رنجور به نظر میرسد. او در دنیایی که به نظر غریب و بیرحم میآید، با مصائبی روبرو شده و احساس تنهایی میکند. این وضعیت نشاندهنده ناامیدی و بیماری اوست.
سرآسیمه بختی، به خون غرقه چشمی
فروبسته دستی ، به گِل مانده پایی
هوش مصنوعی: بختی ناپسند و ناخوشحال، چشمی که به خواب رفته و غرق در اندوه است، دستی در گل و لای مانده و پایی که در مرداب گرفتار شده است.
جگرخواره دلداده ای نیم جانی
جفا دیده بیحاصلی بینوایی
هوش مصنوعی: دلشکسته و رنجور، تو نیمهجان شدهای از درد و ظلم، بدون آنکه نتیجهای بگیری و در وضعیت فقر و پریشانی به سر میبری.
به آزاد سروی به سوسن زبانی
به گلبرگ رویی ز بلبل نوایی
هوش مصنوعی: درخت سرسبز و آزاد مانند سرو، زبان گلی زیبا و صدای دلنواز بلبل را توصیف میکند.
به شیرین دهانی ز فرهاد مهری
به لیلی صفاتی ز مجنون وفایی
هوش مصنوعی: به زبانی دلنشین و شیرین، مانند عشق فرهاد به شیرینی، با وفاداری و صفایی شبیه به عشق مجنون به لیلی.
ز لب تشنه جانی به آبِ حیاتی
ز تن رفته روحی به عیسی صفایی
هوش مصنوعی: از لب تشنهای جان به آب حیات میرسد و روحی که از تن خارج شده، به عیسی تمیزی میبخشد.
ز آدم مثالی به باغ بهشتی
ز یعقوب حالی به یوسف لقایی
هوش مصنوعی: از آدم، نمونهای در بهشت به یاد یعقوب، دیداری با یوسف را به خاطر میآورد.
به یاقوت لعلی به ضحاک خشمی
به خورشید رویی به جمشید رایی
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف زیباییها و ویژگیهای بارز شخصی پرداخته شده است. به یاقوت خوشرنگ و درخشانی اشاره شده که نماد زیبایی است، همچنین به چهرهای سرشار از وقار و خشمت اشاره میشود که در مقابل دیگران قدرت و تسلطی خاص دارد. در ادامه، به درخشش و محاسن چهرهای چون خورشید پرداخته میشود و در نهایت، به حکمت و ذکاوتی اشاره میشود که میتواند انسان را به یاد شخصیتهای برجستهای چون جمشید بیندازد.
به لاله جبینی به سنبل نسیمی
به نرگس کلاهی به غنچه قبایی
هوش مصنوعی: با پیشانی زیبا و نازک به گل لاله، با عطر خوش سنبل و زیبایی نرگس در سر، و با ظاهری دلربا مانند غنچه، تو را میسازم.
به فربه سرینی به لاغر میانی
به محکم ستیزی به مشکل گشایی
هوش مصنوعی: در اینجا به ویژگیهای مختلف افرادی اشاره شده است: فردی که دارای بدن ورزیده و سرینی فربه است، فردی که لاغر و باریکاندام است، فردی که محکم و استوار است، و فردی که در حل مسائل و مشکلات مهارت دارد. این تنوع در ویژگیها نشاندهندهی قابلیتها و مهارتهای گوناگون افراد است.
به غمزه گدازی به ابرو نوازی
به بیگانهرویی به چشم آشنایی
هوش مصنوعی: به ناز و کرشمههای تو دلم میسوزد، با ابروهایی که جلب توجه میکند و نگاهی بیگانه که آشنایی دارد.
بگوی ای صبا کای ز دستِ تو هر دم
مرا تازه بر سر گذشته بلایی
هوش مصنوعی: ای نسیم، بگو که از دست تو هر لحظه بر من حادثهای تازه میگذرد.
روانم به بویِ تو در اضطرابی
دلم با خیالِ تو در ماجرایی
هوش مصنوعی: روانم تحت تأثیر عطر تو قرار دارد و دلم به خاطر خیال تو در حال و هوای خاصی است.
نزاری به زاری لگدکوب غربت
نه رویش به راهی نه راهش به جایی
هوش مصنوعی: شاعر در اینجا از وضعیت ناگوار و ناامیدی سخن میگوید. او از زجر و درد ناشی از زندگی در غربت صحبت میکند، جایی که نه امیدی به بهبود وضعیت وجود دارد و نه راهی برای فرار از این حال و روز. در حقیقت، او به شدت بر این نکته تأکید میکند که این احساس بیپناهی و سرگردانی در زندگی، او را به شدت آزار میدهد.
گرش جان به یک دم رسد تا بمیرد
هنوزش به وصل تو باشد رجایی
هوش مصنوعی: اگرچه جانش در یک لحظه به مرگ نزدیک شود، اما هنوز امیدش به وصالت تو باقیست.