گنجور

شمارهٔ ۱۳۷۱

خاطرم باز به جایی شد و مشکل جایی
چون کنم شخص به جایی دگر و دل جایی
جان و دل ساکن و اعضایِ بدن در تک و پو
مرحلم جای دگر آمد و منزل جایی
بلبل از سوختنِ دل چه خبر می‌دارد
گل به جایِ دگر افتاد و عنادل جایی
از سرِ وجد توان رفت چو مجنون بر نجد
عاشقان را به ازین نیست مقابل جایی
این سخن باورت از من نشود جز وقتی
که فرو بسته شود پای تو در گل جایی
طمع صحبت عشّاق و نزاری هیهات
زان که دیوانه بود جایی و عاقل جایی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خاطرم باز به جایی شد و مشکل جایی
چون کنم شخص به جایی دگر و دل جایی
هوش مصنوعی: یاد و خاطراتم به مکانی رفت و حالا گاه به فکر می‌روم که چطور می‌توانم افرادی را که در آن مکان هستند، فراموش کنم و به جاهای دیگری بروم، در حالی که دلم هنوز به آنجا وابسته است.
جان و دل ساکن و اعضایِ بدن در تک و پو
مرحلم جای دگر آمد و منزل جایی
هوش مصنوعی: جان و دل آرام هستند، اما اعضای بدن در حالت حرکت و بی‌ثباتی به سر می‌برند، گویی که در مرحله‌ای دیگر و در مکانی متفاوت قرار دارند.
بلبل از سوختنِ دل چه خبر می‌دارد
گل به جایِ دگر افتاد و عنادل جایی
هوش مصنوعی: بلبل از درد دلش خبر ندارد و گل در جایی دیگر افتاده و دیگر پرندگان هم در جایی دیگر هستند.
از سرِ وجد توان رفت چو مجنون بر نجد
عاشقان را به ازین نیست مقابل جایی
هوش مصنوعی: با شور و احساس می‌توان همچون مجنون به سرزمین عشق رفت، و برای عاشقان، جایی بهتر از این وجود ندارد.
این سخن باورت از من نشود جز وقتی
که فرو بسته شود پای تو در گل جایی
هوش مصنوعی: تو این حرف من را زمانی باور خواهی کرد که پاهایت در گل و گِل گیر کند و نتوانی حرکت کنی.
طمع صحبت عشّاق و نزاری هیهات
زان که دیوانه بود جایی و عاقل جایی
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان به امید صحبت با عاشقان، از دیوانه‌ای که در جایی و عاقلی که در جایی دیگر است، توقع داشت.