گنجور

شمارهٔ ۱۳۶۶

نه صبر ماند مرا بی تو نه شکیبایی
خدات خصم اگر بر دلم نبخشایی
به گردِ کوی تو عمری‌ست تا همی گردم
به بویِ وصل تو چون بلبلانِ شیدایی
ز بی‌خودی صنما گرد کوی در به درم
به شکل و شیوه ی دیوانگان هر جایی
خیالِ رویِ تو تا هم‌نشینِ دل گشته‌ست
در انتظارِ تو خو کرده‌ام به تنهایی
چه‌گونه عشقِ تو پنهان کنم ز خلقِ جهان
که در میان ظریفانِ دهر پیدایی
همی کنند ملامت مرا که ترکش گیر
به ترکِ دوست نگویم دگر چه فرمایی
هزار بار پدر پیش ازین نصیحت کرد
نداشت سود همان در سرست رعنایی
در آرزویِ تو خواهد رسید جان به لبم
اگر ز لعلِ لب آبِ حیات نگشایی
چو من بمیرم با تو وصیّتم این است
که گه گهی به زیارت به تربتم آیی
کمر ببست نزاری برای خدمت دوست
چو بندگانِ دگر بر درش به مولایی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه صبر ماند مرا بی تو نه شکیبایی
خدات خصم اگر بر دلم نبخشایی
هوش مصنوعی: دیگر نه طاقت صبر و نه تحمل برایم مانده است، اگر تو به دل من رحم نکنی، خداوند هم دشمن من خواهد بود.
به گردِ کوی تو عمری‌ست تا همی گردم
به بویِ وصل تو چون بلبلانِ شیدایی
هوش مصنوعی: مدت طولانی است که در اطراف کوی تو می‌چرخم، همانند بلبل‌های عاشق که به خاطر عطر وصالت مست و شیدا شده‌اند.
ز بی‌خودی صنما گرد کوی در به درم
به شکل و شیوه ی دیوانگان هر جایی
هوش مصنوعی: از سر عشق و شیدایی، در خیابان‌ها و کوچه‌ها در جستجوی محبوبم هستم و مانند دیوانگان، بی‌هدف و به هر سمت می‌روم.
خیالِ رویِ تو تا هم‌نشینِ دل گشته‌ست
در انتظارِ تو خو کرده‌ام به تنهایی
هوش مصنوعی: تصور چهره تو آن‌قدر در دل من جا گرفته که برای انتظار تو، به تنهایی عادت کرده‌ام.
چه‌گونه عشقِ تو پنهان کنم ز خلقِ جهان
که در میان ظریفانِ دهر پیدایی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم عشق تو را از دیگران پنهان کنم، در حالی که تو در میان نازک‌دلان و حساسان زمان به‌روشنی و وضوح دیده می‌شوی؟
همی کنند ملامت مرا که ترکش گیر
به ترکِ دوست نگویم دگر چه فرمایی
هوش مصنوعی: آنها من را سرزنش می‌کنند که چرا از دوست وداع نمی‌کنم، اما من دیگر چه باید بگویم؟
هزار بار پدر پیش ازین نصیحت کرد
نداشت سود همان در سرست رعنایی
هوش مصنوعی: پدر هزار بار پیش از این نصیحت کرد، اما آن نصیحت هیچ فایده‌ای نداشت؛ چون در دل او زیبایی خاصی وجود دارد.
در آرزویِ تو خواهد رسید جان به لبم
اگر ز لعلِ لب آبِ حیات نگشایی
هوش مصنوعی: اگر تو لب از شراب لعل خود باز نکنی، جان من در آرزوی تو به آخر می‌رسد.
چو من بمیرم با تو وصیّتم این است
که گه گهی به زیارت به تربتم آیی
هوش مصنوعی: زمانی که من از دنیا بروم، خواسته‌ام از تو این است که گاهی به سراغ مزارم بیایی و به یاد من در آنجا حاضری.
کمر ببست نزاری برای خدمت دوست
چو بندگانِ دگر بر درش به مولایی
هوش مصنوعی: با دل و جان آماده خدمت به یار شدم، مثل دیگران که در برابر سرور خود ایستاده‌اند.