شمارهٔ ۱۳۶۲
من ز می کی توبه کردم این چه بهتان است هی
توبه و من حاش لله توبه کی کردم ز می
ساقیا برخیز و آبِ معنوی در جام ریز
دیگران را تن به جان زندهست و ما را جان به وی
پادشاه و ملک و درویش و قناعت ما و عشق
گفتهاند آری که هم با اصل گردد کُلّ شی
چون کنم از صحبتِ اهلِ دل آخر احتراز
با که پیوندم کزیشان بگسلم با اهلِ غی
حاش لله توبه بر من کی توان بستن به زور
خیره کی هم صحبتِ آتش تواند بود نی
ظلِّ طوبا سایة خُمّ است و در خم آفتاب
من ز بهر آفتاب افتاده در پایش چو فی
آفتاب از رشک خورشیدِ قدح گیرد عرَق
همچنان کز قطره ی شبنم عذارِ لاله خَوی
از صفایِ جوهرِ می کشف میشد سرِّ غیب
این همه آوازه در دنیا فتاد از جامِ کی
محتسب گوید مرو بی ره نزاری گردِ شهر
احمق بیهوده گوی اینجا غلط کردهست پی
از پی تحصیلِ می دم دم بگردم دربه در
همچو مجنون در هوایِ وصل لیلی حی به حی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من ز می کی توبه کردم این چه بهتان است هی
توبه و من حاش لله توبه کی کردم ز می
هوش مصنوعی: من از نوشیدن شراب به خودم نهی کردهام، اما این چه اتهامی است که به من میزنید؟ ای کاش بدانید که من هرگز از شراب دوری نکردهام.
ساقیا برخیز و آبِ معنوی در جام ریز
دیگران را تن به جان زندهست و ما را جان به وی
هوش مصنوعی: ای ساقی، بپا و شراب معنوی را در جام بریز. دیگران روحشان زنده است و ما تنها به واسطه او زندهایم.
پادشاه و ملک و درویش و قناعت ما و عشق
گفتهاند آری که هم با اصل گردد کُلّ شی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که حتی پادشاهان، ملکها و درویشان نیز بر این نکته توافق دارند که قناعت و عشق میتواند همه چیز را به یک اصل و بنیاد واحد برساند. به نوعی، همه افرادی با طبقات مختلف اجتماعی به این مفهوم اعتقاد دارند که با داشتن قناعت و عشق، میتوان به یک وحدت معنوی و انسانی دست یافت.
چون کنم از صحبتِ اهلِ دل آخر احتراز
با که پیوندم کزیشان بگسلم با اهلِ غی
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از گفتگو با افراد با دل و احساس دوری کنم، در حالی که من با چه کسی ارتباط برقرار کنم که از چنین افرادی جدا شوم، در حالی که آنها از جمع کسانی هستند که به دنیا و ظواهر اهمیت میدهند؟
حاش لله توبه بر من کی توان بستن به زور
خیره کی هم صحبتِ آتش تواند بود نی
هوش مصنوعی: به هیچ وجه نمیتوانم توبهای بکنم که بر من سنگینی کند. چگونه میتوانم با آتش دوست شوم و همصحبت آن گردم؟
ظلِّ طوبا سایة خُمّ است و در خم آفتاب
من ز بهر آفتاب افتاده در پایش چو فی
هوش مصنوعی: سایهی درخت طوبا مانند سایهی یک خم میباشد و در زیر این خم، آفتاب من، به خاطر تابش آفتاب، به زیر پای او افتاده است. مانند فیل که در زیر سایهای عظیم پنهان شده است.
آفتاب از رشک خورشیدِ قدح گیرد عرَق
همچنان کز قطره ی شبنم عذارِ لاله خَوی
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر زیبایی و درخشندگی خود، از آفتاب حسادت میکند و همچنان که قطرات شبنم بر گلبرگهای لاله نشستهاند، زیبایی خاصی را به آن میبخشند.
از صفایِ جوهرِ می کشف میشد سرِّ غیب
این همه آوازه در دنیا فتاد از جامِ کی
هوش مصنوعی: از پاکی و خلوص شأنِ می، راز و رمزی در این دنیا نمایان شده که این همه شهرت و آوازه به خاطر جامِ کی به گوش میرسد.
محتسب گوید مرو بی ره نزاری گردِ شهر
احمق بیهوده گوی اینجا غلط کردهست پی
هوش مصنوعی: دیندار میگوید که به اینجا نرو، در حالی که مثل احمقها در شهر میچرخند و بیخود سخن میگویند. او میگوید که اینجا جای درستی نیست و اشتباه آمدهای.
از پی تحصیلِ می دم دم بگردم دربه در
همچو مجنون در هوایِ وصل لیلی حی به حی
هوش مصنوعی: به دنبال به دست آوردن شراب، پیوسته در در و دیوار میگردم، مانند مجنون که در آرزوی وصال لیلی در حال شوق و ذوق است.