شمارهٔ ۱۳۴۸
من آن نی ام که نی ام با تو یک دل و یک روی
دو روی نیست دلم با تو چون گلِ خودروی
خیالِ قامتِ زیبایِ تو بر استاده ست
کنارِ چشمه ی چشمم چو سرو بر لبِ جوی
خوشا میانِ تو گر در کنار می آید
ببین که نکته چه باریک می رود چون موی
به دستِ من سرِ زلفین هم چو چوگانت
کجا رسد ز چه بیرون برم ز میدان گوی
بر آستانِ تو خواهم که معتکف باشم
رقیب خود نگذارد گذشتن از سرِ کوی
گرفته ام چو کمان گوشه ای ز دستِ حسود
که تیرِ طعنه روان کرده اند از همه سوی
کسان که غیبتِ من می کنند نشناسند
که التفات نباشد مرا به بیهده گوی
چرا مصالحِ خود ننگرد چه می خواهد
ز عیب کردنِ من حاسدِ ملامت جوی
ز روحِ راح نفورند باد پیمایان
نمی برند و لیکن ازین گلِ ستان بوی
نزاریا اگرت سر چو دل بخواهد رفت
برایِ دوست مگردان ز تیغِ دشمن روی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من آن نی ام که نی ام با تو یک دل و یک روی
دو روی نیست دلم با تو چون گلِ خودروی
هوش مصنوعی: من مانند نی هستم که با تو یک دل و یک رنگ نیستم. دل من نسبت به تو مانند گلی است که در خودرایی میروید.
خیالِ قامتِ زیبایِ تو بر استاده ست
کنارِ چشمه ی چشمم چو سرو بر لبِ جوی
هوش مصنوعی: تصور زیبایی تو مانند درخت سروی است که در کناره چشمه چشمانم ایستاده است.
خوشا میانِ تو گر در کنار می آید
ببین که نکته چه باریک می رود چون موی
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در نزد تو قرار میگیرد و بیندیش که این نکته چگونه به ظرافت و دقت بیان شده است، مانند نازکی یک موی.
به دستِ من سرِ زلفین هم چو چوگانت
کجا رسد ز چه بیرون برم ز میدان گوی
هوش مصنوعی: به دست من، شانه کردن موهای زیبا و دلربا مانند کار تو نیست. من از چه چیزی باید دور شوم تا نتوانم در میدانی که تو هستی، رقابت کنم؟
بر آستانِ تو خواهم که معتکف باشم
رقیب خود نگذارد گذشتن از سرِ کوی
هوش مصنوعی: میخواهم در آستان تو بمانم و وقف تو شوم، اما رقیبم نمیگذارد که از سر کوی تو بگذرم.
گرفته ام چو کمان گوشه ای ز دستِ حسود
که تیرِ طعنه روان کرده اند از همه سوی
هوش مصنوعی: من به دلیل حسادت دیگران، در گوشهای پنهان شدهام و از هر سو به من تیرهایی از طعنه و کنایه پرتاب میشود.
کسان که غیبتِ من می کنند نشناسند
که التفات نباشد مرا به بیهده گوی
هوش مصنوعی: کسانی که درباره من حرف میزنند، نمیدانند که توجهی به حرفهای بیاساس ندارم.
چرا مصالحِ خود ننگرد چه می خواهد
ز عیب کردنِ من حاسدِ ملامت جوی
هوش مصنوعی: چرا به خودت نمینگری و نمیفهمی که هدف حاسد، عیبجویی از من و دادن ملامت به من است؟
ز روحِ راح نفورند باد پیمایان
نمی برند و لیکن ازین گلِ ستان بوی
هوش مصنوعی: عاشقان و سفر کنندگان از روح خوشی دورند و نمیتوانند آن را با خود ببرند، اما از این گل زیبا عطر و بوی خوشی را احساس میکنند.
نزاریا اگرت سر چو دل بخواهد رفت
برایِ دوست مگردان ز تیغِ دشمن روی
هوش مصنوعی: اگر سر فرود آوری و دل به دوست سپاری، بعد از آن دیگر به روی دشمن مگردان.