گنجور

شمارهٔ ۱۳۲۹

باور نمی‌کنم که تو پیمان بنشکنی
زیرا که التفات به یاران نمی‌کنی
زین به‌ترک نظر به من دل شکسته کن
تا چند از تو سرکشی از من فروتنی
سروی و سرو اگر چه که آزاد خوش‌ترست
نی تا حدی که بر سرِ ما سایه نفکنی
دل با تو در تنعّم و تن بی تو در نیاز
ای آن که راحتِ دلی و آفتِ تنی
خطی به دوستیِ تو بر من کشیده‌اند
ما دوستیم و بنده ی صادق، تو دشمنی
تقدیر قادرست و گرنه ز رویِ عقل
نی من موافق تو نه تو لایقِ منی
گردون به سر برآمده هم زیرِ دستِ تست
من عاجزی چه گونه کنم با تو گردنی
برقع برافکن از بنِ گوشت ز بامداد
تا زهره بعد از این نزند لافِ روشنی
در سر کشد نقاب ز رشگِ تو آفتاب
هم شام بر مثالِ کشیشانِ ارمنی
ای سروِ سیم ساق که در بوستانِ جان
شاخِ امید را به جفا بیخ می‌کنی
دیوانگی ز مامِ نزاری نمی‌کشد
تا زلفِ هم چو سلسله بر هم نمی‌زنی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باور نمی‌کنم که تو پیمان بنشکنی
زیرا که التفات به یاران نمی‌کنی
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم بپذیرم که تو عهد و پیمان‌ات را بشکنی، چون به دوستان و همراهانت توجهی نداری.
زین به‌ترک نظر به من دل شکسته کن
تا چند از تو سرکشی از من فروتنی
هوش مصنوعی: بهتر است به جای اینکه به من بی‌اعتنایی کنی، دل شکسته‌ام را درک کنی و ناز و کرشمه‌هایت را کنار بگذاری تا من نیز بتوانم تو را بهتر ببینم.
سروی و سرو اگر چه که آزاد خوش‌ترست
نی تا حدی که بر سرِ ما سایه نفکنی
هوش مصنوعی: سرو و درخت سرو هرچند آزاد و رها به نظر می‌رسند، اما این آزادی را به قیمت ایجاد سایه بر سر ما نمی‌پذیریم.
دل با تو در تنعّم و تن بی تو در نیاز
ای آن که راحتِ دلی و آفتِ تنی
هوش مصنوعی: دل من در کنار تو خوشحال و آرام است، اما وقتی که دوری، دلم در اضطراب و تنم در کمبود به سر می‌برد. تو هم آرامش قلب منی و هم درد و رنج وجودم.
خطی به دوستیِ تو بر من کشیده‌اند
ما دوستیم و بنده ی صادق، تو دشمنی
هوش مصنوعی: کسی نشانه‌ای از دوستی تو برای من به جا گذاشته است. ما دوستانی هستیم و من به تو وفادارم، اما تو در دل با ما دشمنی می‌کنی.
تقدیر قادرست و گرنه ز رویِ عقل
نی من موافق تو نه تو لایقِ منی
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر کاملاً در دست قدرتی بزرگ است و اگر چنین نبود، بر اساس عقل به این نتیجه می‌رسیدیم که نه من با تو سازگارم و نه تو شایسته من هستی.
گردون به سر برآمده هم زیرِ دستِ تست
من عاجزی چه گونه کنم با تو گردنی
هوش مصنوعی: آسمان بر سر آمده و تو زیر دست من هستی، نمی‌دانم چطور باید با تو رفتار کنم وقتی که من ناتوانم.
برقع برافکن از بنِ گوشت ز بامداد
تا زهره بعد از این نزند لافِ روشنی
هوش مصنوعی: لباس برزنتی خود را کنار بزن و از دل و جان بیدار شو، تا زمانی که صبح زود به طراوت و روشنی نرسیده، دیگر نتوانی ادعای درخشندگی کنی.
در سر کشد نقاب ز رشگِ تو آفتاب
هم شام بر مثالِ کشیشانِ ارمنی
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر حسادت به تو، مانند کشیشان ارمنی، در دل شب پنهان می‌شود.
ای سروِ سیم ساق که در بوستانِ جان
شاخِ امید را به جفا بیخ می‌کنی
هوش مصنوعی: ای درخت خوش‌فرم و زیبا که در باغ جانم، به گونه‌ای نابه‌جا امید و آرزوها را از ریشه قطع می‌کنی.
دیوانگی ز مامِ نزاری نمی‌کشد
تا زلفِ هم چو سلسله بر هم نمی‌زنی
هوش مصنوعی: دیوانگی و جنون از جانب این نازپروردگان به وجود نمی‌آید، مگر زمانی که تو زلف‌هایی مشابه زنجیر را برهم بزنید.

حاشیه ها

1401/02/28 01:04
Amir amirit۱۹@yahoo.com

در مصراع اول نبشکنی صحیح تر به نظر میرسد