گنجور

شمارهٔ ۱۳۲۷

با تو رازی‌ست مرا از دگران پنهانی
عاشقِ زار توام ماه‌رخا تا دانی
چشمِ خون ریز تو کشته‌ست منِ مسکین را
دادِ من راستی آن است کزو بستانی
جان و دل هر دو ندارند محلی برِ تو
کی میسّر می‌شود این کار بدین آسانی
یک‌دمی با دمِ ما ساز و گرچه ممکن
نیست کاین آتشِ سوزان به دمی بنشانی
شیوهء من چه بود شیفته کاری در عشق
چه بود غایتِ معموریِ من، ویرانی
گو چنین باش من و صحبتِ اوباش و رنود
هم برین بی سری اولاتر و بی سامانی
من بر آنم که ز عهدِ تو نگردانم سر
آسیا بر سرِ من گر به جفا گردانی
عشق از آن خانه برانداز کند خودبین را
تا برون آردش از ورطه ی نافرمانی
سپر از غمزه ی مستِ تو بیندازد چرخ
با دو ابرویِ تو خود کس نکند پیشانی
زهره خواهد که بر آهنگِ نزاری تا روز
همه شب بر سرِ کوی تو کند شب‌خوانی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با تو رازی‌ست مرا از دگران پنهانی
عاشقِ زار توام ماه‌رخا تا دانی
هوش مصنوعی: رازهایی داشتم که تنها به تو مربوط می‌شود و نه دیگران. من عاشق زارِ تو هستم، ای ماه‌رخ، تا زمانی که خودت متوجه شوی.
چشمِ خون ریز تو کشته‌ست منِ مسکین را
دادِ من راستی آن است کزو بستانی
هوش مصنوعی: چشم‌های پر اشک تو باعث شد که من آسیب ببینم. حقیقت این است که خواسته من، چیزی است که تو می‌کاشی و پرورش می‌دهی.
جان و دل هر دو ندارند محلی برِ تو
کی میسّر می‌شود این کار بدین آسانی
هوش مصنوعی: نه جان من و نه دل من نمی‌توانند جایی در کنار تو داشته باشند. این کار چطور به این سادگی ممکن می‌شود؟
یک‌دمی با دمِ ما ساز و گرچه ممکن
نیست کاین آتشِ سوزان به دمی بنشانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که حتی اگر تنها لحظه‌ای با ما همراه باشی، باز هم این ارتباط و همسازی ارزشمند است. با این حال، واقعیّت این است که نمی‌توانی این آتشِ داغ و سوزان را به راحتی خاموش کنی.
شیوهء من چه بود شیفته کاری در عشق
چه بود غایتِ معموریِ من، ویرانی
هوش مصنوعی: روش من چه بود؟ چه چیزی در عشق من را به شدت مجذوب کرده بود؟ هدف نهایی زندگی من، ویرانی و نابودی بود.
گو چنین باش من و صحبتِ اوباش و رنود
هم برین بی سری اولاتر و بی سامانی
هوش مصنوعی: بگذار مانند اوباش زندگی کنیم و در کنار هم بی‌دغدغه و بی‌سامان باشیم، حتی اگر بی‌سری و نظم باشد.
من بر آنم که ز عهدِ تو نگردانم سر
آسیا بر سرِ من گر به جفا گردانی
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که به عهد و پیمان تو پشت نکنم، هرچند اگر برایم مشکلی یا سختی به وجود آوری.
عشق از آن خانه برانداز کند خودبین را
تا برون آردش از ورطه ی نافرمانی
هوش مصنوعی: عشق می‌تواند فرد خودبین را از خانه‌ی خود دور کند تا او را از دام نافرمانی خارج کند.
سپر از غمزه ی مستِ تو بیندازد چرخ
با دو ابرویِ تو خود کس نکند پیشانی
هوش مصنوعی: چرخ فلک به خاطر غمزه و ناز تو، سپر خود را به زمین می‌اندازد. هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر زیبایی و جذابیت ابروهای تو زانو بزند.
زهره خواهد که بر آهنگِ نزاری تا روز
همه شب بر سرِ کوی تو کند شب‌خوانی
هوش مصنوعی: زهره تصمیم دارد که تا روز، شبانه بر سر کوچه تو بخواند و شوقی خود را به نمایش بگذارد.