گنجور

شمارهٔ ۱۳۱۸

جان برای تو که هم جانی و هم جانانی
سر فدای تو وگرنه من و سرگردانی
سرسری از سر کوی تو نیارم برخاست
کار دشوار نگیرند بدین آسانی
خام را طاقت پروانه‌ی پر سوخته نیست
نازکان را نرسد شیوه جان افشانی
پیشِ خایسکِ ملامت به ارادت نگرید
مرد باید که چو سندان بنهد پیشانی
پی تو آرام گرفتن بود از ناکامی
با تو گستاخ نشستن بود از نادانی
راه آن است که با رای تو سازم ورنه
حاصل غالی و قاصر چه بود حیرانی
فاش کردند رقیبانِ تو سرِّ دلِ من
چند پوشیده بماند نظر پنهانی
تا بماند تر و شاداب نهالِ غمِ تو
واجب آن است که بر چشمِ مَنَش بنشانی
در خم زلف تو دیدم دل خود را روزی
گفتَمَش چونی و چون می‌رهی ای زندانی
گفت آری چه کنم گر ببری رشک از من
هر گدا را نبود مرتبه‌ی سلطانی
راستی حدِّ نزاری نبود صحبتِ تو
پس اگر بر سر کوی تو کند دربانی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان برای تو که هم جانی و هم جانانی
سر فدای تو وگرنه من و سرگردانی
هوش مصنوعی: وجود من فدای توست، چرا که تو هم با من هستی و هم دلیل زندگی‌ام. در غیر این صورت، من تنها و بلاتکلیف می‌بودم.
سرسری از سر کوی تو نیارم برخاست
کار دشوار نگیرند بدین آسانی
هوش مصنوعی: من به سادگی از کوی تو نمی‌گذرم، زیرا این کار آسان نیست و نیاز به تلاش و اهتمام بیشتری دارد.
خام را طاقت پروانه‌ی پر سوخته نیست
نازکان را نرسد شیوه جان افشانی
هوش مصنوعی: خام، قادر به تحمل درد و رنج ناشی از عشق و شور و شوق نیست، و نازک‌دل‌ها هم از عهده‌ایثار و فداکاری برنمی‌آیند.
پیشِ خایسکِ ملامت به ارادت نگرید
مرد باید که چو سندان بنهد پیشانی
هوش مصنوعی: هر مردی باید مانند سندان، با استقامت و سرسختی، در برابر سرزنش‌ها و انتقادات ایستادگی کند و به درخواست‌های دیگران توجه نداشته باشد.
پی تو آرام گرفتن بود از ناکامی
با تو گستاخ نشستن بود از نادانی
هوش مصنوعی: به خاطر تو به آرامش رسیدن، نتیجه ناامیدی از نبود توست و جرأت کردن برای نشستن در کنار تو، نشانه بی‌خود بودن من است.
راه آن است که با رای تو سازم ورنه
حاصل غالی و قاصر چه بود حیرانی
هوش مصنوعی: روش درست این است که با نظر تو همسو شوم، در غیر این صورت نتیجه‌ای جز سرگردانی و عدم موفقیت به بار نخواهد آورد.
فاش کردند رقیبانِ تو سرِّ دلِ من
چند پوشیده بماند نظر پنهانی
هوش مصنوعی: رقیبان تو راز دل من را به‌وضوح آشکار کردند، اما چقدر باید این نگاه پنهانی باقی بماند؟
تا بماند تر و شاداب نهالِ غمِ تو
واجب آن است که بر چشمِ مَنَش بنشانی
هوش مصنوعی: برای این‌که غم‌ات در دل شاداب و زنده بماند، باید آن را در نگاه من قرار دهی.
در خم زلف تو دیدم دل خود را روزی
گفتَمَش چونی و چون می‌رهی ای زندانی
هوش مصنوعی: در پیچ و تاب موهایت، دل خود را ملاقات کردم. روزی به آن دل گفتم که حالش چطور است و چطور می‌تواند از این بند رهایی یابد.
گفت آری چه کنم گر ببری رشک از من
هر گدا را نبود مرتبه‌ی سلطانی
هوش مصنوعی: او می‌گوید: بله، چه کنم اگر تو از من حسادت ورزی؟ هر کسی که در مقام و مرتبه پایین‌تری قرار دارد، نمی‌تواند خود را با پادشاه مقایسه کند.
راستی حدِّ نزاری نبود صحبتِ تو
پس اگر بر سر کوی تو کند دربانی
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که صحبت دربارهٔ تو آنقدر با ارزش و نادر است که هیچ کس نمی‌تواند به راحتی درباره‌ات صحبت کند. اگر کسی بخواهد در دروازهٔ عشق تو نگهبانی کند، نشان‌دهندهٔ اهمیت و بزرگی جایگاه توست.