شمارهٔ ۱۳۱۷
هَلاک میکندم غصه ی پشیمانی
به دست خود که کند با خود این به نادانی
به محنتی شدهام مبتلا که رویی نیست
ره خلاص به دشواری و به آسانی
بلی سزای من این است و پیش ازین که فلک
به هر چه کرد و کند نیز هستم ارزانی
به پایْ مردیِ صبر آن چه بر سرم بگذشت
ز کافران نپسندند در مسلمانی
بسوختم منشین ساقیا بزن آبی
بر آتشِ جگرم تا دمیش بنشانی
بیار باده به یاد کسی که روشن کرد
سوادِ چشمِ دلم ز آن جبینِ نورانی
شبی خیالِ جمالش درآمد از در و گفت
تویی که صبر برون میبری به پیشانی
کمندِ زلفش اگر دیدهای عجب که چنین
به صبر غرّه نبودی درین پریشانی
به یک نفس ببرم تا قصاص گاهِ عتاب
کشان کشانت چون خونیانِ زندانی
همان دو چشم نزاری که سحر میکردند
به غمزه از پی آشفتگی و فتّانی
به یک اشارت از هر چه در جهان صبرست
برآورند فضولی مکن که نتوانی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هَلاک میکندم غصه ی پشیمانی
به دست خود که کند با خود این به نادانی
هوش مصنوعی: غصه و پشیمانی که خودم برای خودم به وجود آوردهام، باعث ویرانیام میشود و این تنها به خاطر نادانی خودم است.
به محنتی شدهام مبتلا که رویی نیست
ره خلاص به دشواری و به آسانی
هوش مصنوعی: به یک مشکل بزرگ دچار شدهام و راه نجاتی پیدا نمیکنم، نه در سختی و نه در آسانی.
بلی سزای من این است و پیش ازین که فلک
به هر چه کرد و کند نیز هستم ارزانی
هوش مصنوعی: بله، من سزاوار این وضعیت هستم و قبل از اینکه آسمان هر کاری کند یا انجام دهد، این سرنوشت برای من مقرر شده است.
به پایْ مردیِ صبر آن چه بر سرم بگذشت
ز کافران نپسندند در مسلمانی
هوش مصنوعی: به خاطر شجاعت و صبر مردانهام، حوادثی که بر من گذشته است، حتی کافران هم نمیتوانند آن را در زمینه ایمان و مسلمانی بپذیرند.
بسوختم منشین ساقیا بزن آبی
بر آتشِ جگرم تا دمیش بنشانی
هوش مصنوعی: بخاطر عشق و درد درونم، به من کمک کن تا بر آتش جگرم آب بریزی و آن را خاموش کنی تا آرام بگیرم.
بیار باده به یاد کسی که روشن کرد
سوادِ چشمِ دلم ز آن جبینِ نورانی
هوش مصنوعی: میخواهم نوشیدنی بیاوری به یاد کسی که با پیشانی درخشانش، دل من را روشن کرد.
شبی خیالِ جمالش درآمد از در و گفت
تویی که صبر برون میبری به پیشانی
هوش مصنوعی: یک شب، تصور زیبایی او به سراغم آمد و گفت: تو کسی هستی که صبر را به دوش میکشی و تحمل میکنی.
کمندِ زلفش اگر دیدهای عجب که چنین
به صبر غرّه نبودی درین پریشانی
هوش مصنوعی: اگر کمند زلف او را دیدهای، تعجبی نیست که در این آشفتگی، اینقدر به صبر و استقامت خود مغرور نبودهای.
به یک نفس ببرم تا قصاص گاهِ عتاب
کشان کشانت چون خونیانِ زندانی
هوش مصنوعی: من در یک نفس میخواهم بروم به جایی که میتوانم تلافی کنم، جایی که مانند محکومان و زندانیان، درد و رنج را تحمل میکنند.
همان دو چشم نزاری که سحر میکردند
به غمزه از پی آشفتگی و فتّانی
هوش مصنوعی: دو چشمی که در صبحگاه به زیبایی و دلربایی مینگریستند، حالا به خاطر ناراحتی و آشفتگی به حالت دیگری درآمدهاند.
به یک اشارت از هر چه در جهان صبرست
برآورند فضولی مکن که نتوانی
هوش مصنوعی: با یک اشاره از هر چیزی که در این دنیا صبوری و تاب آوردن دارد، میتوان از آن عبور کرد. فضولی نکن، چون نمیتوانی به آنچه میخواهی دست یابی.