شمارهٔ ۱۳۱۴
من بعد ازین چه گونه کنم بی تو زندگانی
جانم فدای جان تو با غایت الامانی
منظورِ عارفانِ مشایخ بود همیشه
اندر میان حلقه و تو در میانِ جانی
ای سرو نازنین چه تفاوت کند که گهگه
از گلستان وصل نسیمی به ما رسانی
وی دست گیرِ بیسر و پایان ز دست رفتم
یک التفات کن به ترحم که میتوانی
ناممکن است جز به وجود مبارک تو
احیای من که قوت دل و قوت روانی
میخواهمت ببینم و چندان محل ندارم
کآواز بشنوم ز پس پردهی نهانی
جانم به صد شکنجه فرو میرود به هر دم
اگر اندرون به حلق برآید ز ناتوانی
برهم رود ز گرمْروی دانه دانهی اشکم
آبی چو یخ فسرده ندیدم بدین روانی
گِل کرد خاک و مهر گیا بردمید زان گِل
باران چشم میفشانم ز مهربانی
شاید که زیر پای فراقت ملولْ طبعم
کز شاخِ بارور نه بدیع است سر گرانی
در عشق غیر عشق نمیگنجد ای نزاری
تا پای بندِ خویشتنی قدرِ خود ندانی
جز در رکاب عشق مرو کز پی تفاخر
خواهی که آفتاب بانو کند همْعنانی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من بعد ازین چه گونه کنم بی تو زندگانی
جانم فدای جان تو با غایت الامانی
هوش مصنوعی: حال که تو را ندارم، چگونه میتوانم به زندگی ادامه دهم؟ جانم فدای جان توست و برایم در کمال آرامش و آسایش است.
منظورِ عارفانِ مشایخ بود همیشه
اندر میان حلقه و تو در میانِ جانی
هوش مصنوعی: عارفان و بزرگان همیشه بر این نکته تأکید داشتند که در جمع معنوی، تو مرکز توجه و جانِ این جمع هستی.
ای سرو نازنین چه تفاوت کند که گهگه
از گلستان وصل نسیمی به ما رسانی
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، چه فرقی میکند اگر گاهی فقط از گلستان عشق بادی به ما برسانی؟
وی دست گیرِ بیسر و پایان ز دست رفتم
یک التفات کن به ترحم که میتوانی
هوش مصنوعی: من از دست تو که همواره به کمک نیاز دارم، فرار کردهام؛ فقط یک نگاهی به من بینداز و رحم کن، چون تو این توانایی را داری.
ناممکن است جز به وجود مبارک تو
احیای من که قوت دل و قوت روانی
هوش مصنوعی: احیای من تنها با وجود با ارزش تو ممکن است، چرا که تو نیروی دل و جان من هستی.
میخواهمت ببینم و چندان محل ندارم
کآواز بشنوم ز پس پردهی نهانی
هوش مصنوعی: میخواهم تو را ببینم و برایم اهمیتی ندارد که صدای تو را از پشت پردهی راز بشنوم.
جانم به صد شکنجه فرو میرود به هر دم
اگر اندرون به حلق برآید ز ناتوانی
هوش مصنوعی: روحم به شدت در حال رنج کشیدن است و هر لحظه دچار شکنجه میشوم، اگر درونم خفه شود و نتوانم به راحتی نفس بکشم.
برهم رود ز گرمْروی دانه دانهی اشکم
آبی چو یخ فسرده ندیدم بدین روانی
هوش مصنوعی: اشکهای من به طور مداوم به زمین میریزند و از آنها آبی به اندازهی یخ سرد احساس نکردهام.
گِل کرد خاک و مهر گیا بردمید زان گِل
باران چشم میفشانم ز مهربانی
هوش مصنوعی: از خاکی که به هم فشرده شده و به شکل مهر درآمده، زیبایی را به وجود آوردهام. از آن خاک، به دلیل محبت و مهرورزیام، اشکهایی چون باران میریزیم.
شاید که زیر پای فراقت ملولْ طبعم
کز شاخِ بارور نه بدیع است سر گرانی
هوش مصنوعی: شاید به خاطر دوری و جداییات، دلتنگی و ناراحتیام زیاد شده است و این ناراحتی هیچ چیز جدیدی ندارد، مانند باری که از درختی پربار برمیدارد.
در عشق غیر عشق نمیگنجد ای نزاری
تا پای بندِ خویشتنی قدرِ خود ندانی
هوش مصنوعی: در عشق، جز خود عشق چیزی دیگر جا نمیگیرد. ای نزار، تا زمانی که به خود واقعیات آگاه نباشی، نمیتوانی به درستی ارزش خود را درک کنی.
جز در رکاب عشق مرو کز پی تفاخر
خواهی که آفتاب بانو کند همْعنانی
هوش مصنوعی: تنها در پی عشق باش و به خاطر فخر و بزرگنمایی قدم نگذار، زیرا همچون آفتاب که بر بانو میتابد، به همراهایش میپیوندد.