شمارهٔ ۱۳۰۹
مرا چه واقعه افتاد گر نمیدانی
برو بخوان زِ مقاماتِ پیر صنعانی
شدم اسیر به پیرانه سر به دستِ بتی
که پیشِ او بنهد آفتاب پیشانی
روایح نفسش معجزِ مسیحایی
شمامه ی عرقش بویِ پیر کنعانی
ز رایحاتِ عرقچین او نسیمِ صبا
حیات داد به اشخاصِ اِنسی و جانی
به قصدِ جانِ من ای یار بیش سعی مکن
مرا مگر نظری خاطری بود جانی
اگر به مظلمه ی زلفت اقتدا کردم
جز این دگر چه گرفتم ز کفر پریشانی
گرت مکابره در امتحانِ عشق کشند
مگر ز دفترِ ما یک ورق فرو خوانی
به هرزه دعویِ تقوا چه میکنی که اگر
به یک کرشمه اشارت کند فرومانی
سر از مجاهدء روزگارِ عشق مپیچ
که عشق دست ندادهست در تن آسانی
به خیره دل زِ کسی بردن و بیازردن
به جورِ دستِ ملامت زهی مسلمانی
به روزِ حشر گرت بر ملامت عشاق
رود مواخذه ای آه از این پشیمانی
همان نزاریِ مستم کز ابتدا بودم
درست با تو بگفتم اگر نمیدانی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا چه واقعه افتاد گر نمیدانی
برو بخوان زِ مقاماتِ پیر صنعانی
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی چه بلایی بر سر من آمده، بهتر است بروی و بخوانی از زندگی و داستانهای سرایندهای مانند پیر صنعانی.
شدم اسیر به پیرانه سر به دستِ بتی
که پیشِ او بنهد آفتاب پیشانی
هوش مصنوعی: در میانسالی به اسارت بتی درآمدم که به خاطر او، آفتاب خجالت میکشد و بخورد پیشانیاش.
روایح نفسش معجزِ مسیحایی
شمامه ی عرقش بویِ پیر کنعانی
هوش مصنوعی: عطر نفس او مثل معجزهای شگفتانگیز است و بوی عرق او یادآور بوی دلانگیز و تاثیرگذار عطر پیرمردی از سرزمین کنعان است.
ز رایحاتِ عرقچین او نسیمِ صبا
حیات داد به اشخاصِ اِنسی و جانی
هوش مصنوعی: بوی عرقچین او مانند نسیم صبحگاهی، به انسانها و موجودات زنده زندگی و نشاط بخشید.
به قصدِ جانِ من ای یار بیش سعی مکن
مرا مگر نظری خاطری بود جانی
هوش مصنوعی: ای دوست، برای به دست آوردن محبت من تلاش زیادی نکن؛ مگر اینکه نگاهی به من بیندازی که جانم را زندگی ببخشد.
اگر به مظلمه ی زلفت اقتدا کردم
جز این دگر چه گرفتم ز کفر پریشانی
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و جذابیت زلف تو توجه کنم، به جز پریشانی و بیتابی، چیز دیگری به دست نیاوردهام.
گرت مکابره در امتحانِ عشق کشند
مگر ز دفترِ ما یک ورق فرو خوانی
هوش مصنوعی: اگر در آزمون عشق با تو جدل کنند، مگر اینکه از نوشتههای ما یک ورق بخوانی.
به هرزه دعویِ تقوا چه میکنی که اگر
به یک کرشمه اشارت کند فرومانی
هوش مصنوعی: چرا از بیاساس بودن ادعای تقوا سخن میگویی، در حالی که اگر فقط یک اشاره کوچک شود، تو به راحتی تسلیم خواهی شد؟
سر از مجاهدء روزگارِ عشق مپیچ
که عشق دست ندادهست در تن آسانی
هوش مصنوعی: به خودت نپیچ و از تلاش و جهاد در راه عشق دست نکش، زیرا در عشق نمیتوان به راحتی و تن آسایی زندگی کرد.
به خیره دل زِ کسی بردن و بیازردن
به جورِ دستِ ملامت زهی مسلمانی
هوش مصنوعی: به خاطر رفتار ناپسند و آزار دادن دیگران، نمیتوان ادعای انسانیت و دیانت کرد.
به روزِ حشر گرت بر ملامت عشاق
رود مواخذه ای آه از این پشیمانی
هوش مصنوعی: در روز قیامت اگر به خاطر عشق سرزنش شوی، وای بر این پشیمانی!
همان نزاریِ مستم کز ابتدا بودم
درست با تو بگفتم اگر نمیدانی
هوش مصنوعی: من همانی هستم که از اول مست و شیدا بودم، و درست همانطور که گفتم با تو اینجا هستم، اگر نمیدانی.