شمارهٔ ۱۳۰۰
مهر ماه آمد بیار ای ماهِ مهرافزای می
از رگِ جانِ صراحی هر زمان بگشای می
وا نگر کز دست رفتم غمزه ای بر ما گمار
پیش تر کز پا درآیم بر سرم پیمای می
سحرِ مطلق می کند طبعِ مسیح انفاسِ من
هر چه در مغزِ پرآشوبم بگیرد جای می
دسته ی گل هر که را از باغِ طبعم آرزوست
بی تقاضا گو مرا تشریف می فرمای می
بر فشانند آستینِ رقص تا دامانِ ماه
گر نهد در محفلِ پرهیزگاران پای می
تا ببینی خویشتن را چون دراندازد به جام
امتحانی کن به خورشیدِ فلک پیمای می
پیل با او بس نیاید زآن که وقتِ امتحان
کودکی بر سازد از پیرِ فلک فرسای می
جام بر کف گیر و چون خم سینه صافی کن نخست
تا نماید با تو جان در جامِ خون پالای می
جام بی می هیچ ننماید بدان کز ابتدا
می نمود احوال در جامِ جهان آرای می
هر نکت سرّیست کز غیب آمده اینک ببین
می نماید معجز از طبعِ سخن پیرای می
وین نه زآن می باشد ای بابا که هر کس می خورند
از نزاری باز پرس ای وای می ای وای می
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مهر ماه آمد بیار ای ماهِ مهرافزای می
از رگِ جانِ صراحی هر زمان بگشای می
هوش مصنوعی: مهر ماه فرا رسید، ای ماهی که محبت را افزون میکنی، از رگ جانم هر لحظه بگشای می نوشیدنی.
وا نگر کز دست رفتم غمزه ای بر ما گمار
پیش تر کز پا درآیم بر سرم پیمای می
هوش مصنوعی: بنگر که اگر از دست بروم، به خاطر زیباییات، زودتر از آنکه بر زمین بیفتم، مرا با وعدهای مست کن.
سحرِ مطلق می کند طبعِ مسیح انفاسِ من
هر چه در مغزِ پرآشوبم بگیرد جای می
هوش مصنوعی: صبحی که هیچ نشانی از تاریکی ندارد، روح مسیح مانند جانی تازه به من میدهد و هر آنچه در ذهن پر از آشوبم وجود دارد، در آنجا جا میگیرد.
دسته ی گل هر که را از باغِ طبعم آرزوست
بی تقاضا گو مرا تشریف می فرمای می
هوش مصنوعی: هر کس که خواهان گلهای باغِ وجود من باشد، بدون هیچ درخواستی میتواند با احترام وارد شود.
بر فشانند آستینِ رقص تا دامانِ ماه
گر نهد در محفلِ پرهیزگاران پای می
هوش مصنوعی: آستینهای رقص را باز میکنند تا اگر ماه در جمع پرهیزکاران قدم بگذارد، دامنش را بیفشاند و از زیباییاش بهرهمند شوند.
تا ببینی خویشتن را چون دراندازد به جام
امتحانی کن به خورشیدِ فلک پیمای می
هوش مصنوعی: برای اینکه خودت را بشناسی، باید در معرض آزمایش قرار بگیری. مانند سروی بلند در برابر آفتاب، باید خود را در شرایط سخت بسنجی و محک بخوری.
پیل با او بس نیاید زآن که وقتِ امتحان
کودکی بر سازد از پیرِ فلک فرسای می
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زمان امتحان و چالشهای زندگی، انسانهای جوان و بیتجربه ممکن است به سختی بتوانند از تجربیات و wisdom افراد مسن و با تجربه بهره ببرند. به عبارت دیگر، در شرایط دشوار، خاصیت و ویژگیهای جوانی به تنهایی کافی نیست و نیاز به تجربه و آگاهی است که از زندگی و زمان به دست آمده است.
جام بر کف گیر و چون خم سینه صافی کن نخست
تا نماید با تو جان در جامِ خون پالای می
هوش مصنوعی: جام را در دست بگیر و مانند یک ظرف صاف و خالی، آن را آماده کن. ابتدا باید جانت را در این جام از خون، پاک و شفاف بنمایی تا شروع به نمایش کند.
جام بی می هیچ ننماید بدان کز ابتدا
می نمود احوال در جامِ جهان آرای می
هوش مصنوعی: هرگز جام بی شراب چیزی را نشان نمیدهد، زیرا از ابتدا شراب احوالات را در جام زیبای جهان به نمایش میگذارد.
هر نکت سرّیست کز غیب آمده اینک ببین
می نماید معجز از طبعِ سخن پیرای می
هوش مصنوعی: هر نکتهای که در اینجا مطرح شده، به نوعی رمز و راز است که از عالم غیب آمده است. اکنون این را ببین و درک کن که از خلاقیت و هنر سخن، معجزاتی ظاهر شده است.
وین نه زآن می باشد ای بابا که هر کس می خورند
از نزاری باز پرس ای وای می ای وای می
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به انتقاد از افرادی میپردازد که تصور میکنند مصرف مشروبات الکلی فقط به خاطر خوشی و لذتبخشی آنهاست. شاعر از کسی میخواهد که در این موضوع بیشتر تامل کند و از دیگران بپرسد که آیا واقعا این میتواند فراتر از خوشی لحظهای باشد یا نه. این نگرش، هشداردهنده و تأملبرانگیز است و به چالش کشیدن معانی عمیقتر این رفتار اشاره دارد.