شمارهٔ ۱۲۹۶
خوش نبود صبح دم شاهد و صحرا و می
طوف و تماشا و عیش چنگ و دف و نای و نی
گر متعصّب ترا عیب و ملامت کند
هرزه مکن استماع گو چه حدیث است هی
حّقِ تو باطل بود خیرِ تو شَرَ هم چنانک
جمع نگشته ست ضدّ رُشد نبوده ست غَی
در کفنِ خویش خُسب از لحدِ ما مگوی
چیست اِلی اَصِله خوانده نه ای کُلُّ شَی
قسمت هر کس جدا طالعِ هر کس دگر
این سجل از بدو کرد کاتبِ ابداع طی
کرد کلیم آرزو چشمه ی خضر و نشد
پس روِ او لاجرم دور فکندش ز پی
باز سکندر طمع کرد و به ظلمات شد
تا مگر او نیز هم گردد جاوید حَی
معنیِ آبِ حیات هر دو ندانسته اند
گویی نشنوده اند معجزه ی جامِ کی
مایه ی هر زندگی واسطه ای دیگرست
روحِ نباتی و ماء جامِ نزاری و می
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوش نبود صبح دم شاهد و صحرا و می
طوف و تماشا و عیش چنگ و دف و نای و نی
هوش مصنوعی: صبح زود مشاهده کردن صحنههای شگفتانگیز در طبیعت و لذتبردن از موسیقی و شادی با سازها و جشن و سرور، چندان لذتبخش نیست.
گر متعصّب ترا عیب و ملامت کند
هرزه مکن استماع گو چه حدیث است هی
هوش مصنوعی: اگر کسی با تعصب به تو عیب و ایراد بگیرد، به حرفهایش گوش نکن و نگران نباش. بدان که این سخنان، پیش زمینهای دارند که باید درک کرد.
حّقِ تو باطل بود خیرِ تو شَرَ هم چنانک
جمع نگشته ست ضدّ رُشد نبوده ست غَی
هوش مصنوعی: حق تو باطل بود و نیکی تو بد. همچنان که ضد رشد هرگز گرد هم نیامده است و چیزی که رشد نداشته باشد، وجود ندارد.
در کفنِ خویش خُسب از لحدِ ما مگوی
چیست اِلی اَصِله خوانده نه ای کُلُّ شَی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره میکند که هنگام مرگ و در لحظهی دفن، نباید دربارهی مکان دفن یا جزئیات آن صحبت کرد. او به خوبی میداند که همه چیز در نهایت به اصل و منبع بازمیگردد و هر چیزی که وجود دارد، به یک حقیقت واحد و اساس برمیگردد. به عبارتی، در زمان مرگ و وداع، باید به اصل و ذات وجود توجه کنیم و از حواشی دوری کنیم.
قسمت هر کس جدا طالعِ هر کس دگر
این سجل از بدو کرد کاتبِ ابداع طی
هوش مصنوعی: سرنوشت هر فردی متفاوت است و تقدیر هر کس به نوبه خود خاص و منحصر به فرد است. این نوشته از آغاز، توسط نویسندهی آفرینش، رقم خورده است.
کرد کلیم آرزو چشمه ی خضر و نشد
پس روِ او لاجرم دور فکندش ز پی
هوش مصنوعی: کلیم (موسا) آرزوی دیدن چشمهی حیات خضر را داشت، اما موفق نشد. بنابراین، او ناچار از آنجا دور شد.
باز سکندر طمع کرد و به ظلمات شد
تا مگر او نیز هم گردد جاوید حَی
هوش مصنوعی: سکندر دوباره به دنبال قدرت و مقام رفت و به دنیایی تاریک و مبهم وارد شد، تا شاید او نیز به زندگی جاوید و پایدار دست یابد.
معنیِ آبِ حیات هر دو ندانسته اند
گویی نشنوده اند معجزه ی جامِ کی
هوش مصنوعی: آب زندگی را هر دو نمیدانند، به نظر میرسد که اصلاً ندیدهاند که چگونه جامی معجزهآساست.
مایه ی هر زندگی واسطه ای دیگرست
روحِ نباتی و ماء جامِ نزاری و می
هوش مصنوعی: هر زندگی به چیزی دیگری وابسته است؛ وجود گیاهان و آب، به مانند شراب نازک و دلپذیر، جزء لایف از معنا و زیبایی زندگی هستند.