گنجور

شمارهٔ ۱۲۷۱

مرا با دوست می افتد به هر وقتی و هر حالی
ملاقاتی نمی گویم به هر ماهی و هر سالی
نظر بر هر چه اندازم جمال دوست می بینم
خیالش پیش چشم من بر استد هم چو تمثالی
کسی را دوست می دارم که گر مشاطه حسنش
به رویش برکشد نیلی ز غیرت می شوم نالی
به سر بر می رود دودم ز آتش خانه ی سینه
گر از دفع رقیبانش فتد در وعده اهمالی
بیا ای ساقی و ساغر دمادم بر کف من نه
پیاپی ده ز پیمانی نیی کم تر ز کیّالی
شراب و شاهدم باید که باشد دایم آماده
جز اینم در همه عالم به گردن نیست اغلالی
مبین گو معترض ما رو به چشم کثرت و ذلت
که در مضمون هر نقصان بود پوشیده اکمالی
کجا کون و مکان گنجد درون سینه ی آن کس
که باشد در دل تنگش ز مهر دوست مثقالی
فدای دوست باید شد به رغبت همچو عیاران
نباید گشت گرد سر ز هر سو هم چو محتالی
ز جان بازان وفا جویند نه از هر تن آسایی
که بار عشق بردن را بباید جست حمّالی
به پای هر هوسناکی به پایان کی شود این ره
ز دستان داستان آید نه از دستان هر زالی
بباید روزگاری تا پدید آید به دوران ها
مثال لیلی و مجنون سلامانی و ابسالی
ملامت گوی را گفتم چه میخواهی نزاری را
نزاری می کشد باری نیازی می کند لالی
چو مرغی در قفس تا کی بود دل مرده و غم گین
بهل تا آشیان گیرد برافشاند پر و بالی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا با دوست می افتد به هر وقتی و هر حالی
ملاقاتی نمی گویم به هر ماهی و هر سالی
هوش مصنوعی: من با دوستم در هر زمان و هر شرایطی دیدار می‌کنم، اما نمی‌گویم که این دیدارها مربوط به هر ماه یا هر سال است.
نظر بر هر چه اندازم جمال دوست می بینم
خیالش پیش چشم من بر استد هم چو تمثالی
هوش مصنوعی: هر چیزی را که می‌بینم، زیبایی دوستم را در آن پدیدار می‌یابم. گویی تصویر او همیشه در برابر چشمانم حاضر است، مانند یک مجسمه‌ای که همواره در دسترس است.
کسی را دوست می دارم که گر مشاطه حسنش
به رویش برکشد نیلی ز غیرت می شوم نالی
هوش مصنوعی: من کسی را دوست دارم که اگر زیبایی‌اش را به نمایش بگذارد، غیرت و حسادت من مانند رنگ نیلی در بیفتد و من به حالتی از ناله و شکایت دچار شوم.
به سر بر می رود دودم ز آتش خانه ی سینه
گر از دفع رقیبانش فتد در وعده اهمالی
هوش مصنوعی: دود من از آتش درون صدای سینم به بیرون می‌رود، اگر از دست رقبایش برواج وعده‌های اصلی غافل شود.
بیا ای ساقی و ساغر دمادم بر کف من نه
پیاپی ده ز پیمانی نیی کم تر ز کیّالی
هوش مصنوعی: بیایید ای ساقی، و پیوسته جام را در دست من بگذار. هر بار که به من می‌دهی، کمتر از پیمانه‌ای که می‌نوشم نباشد.
شراب و شاهدم باید که باشد دایم آماده
جز اینم در همه عالم به گردن نیست اغلالی
هوش مصنوعی: برای زندگی باید همیشه آماده نوشیدن شراب و در کنار آن شاهدی باشد. جز این، در این دنیا هیچ زنجیری بر گردن من نیست.
مبین گو معترض ما رو به چشم کثرت و ذلت
که در مضمون هر نقصان بود پوشیده اکمالی
هوش مصنوعی: بگو به آن کسی که معترض ماست، به خاطر ظاهر و ضعف ما ننگرد. زیرا در هر کمبودی که به نظر می‌رسد، در واقع درون آن جمله‌ای از کمال نهفته است.
کجا کون و مکان گنجد درون سینه ی آن کس
که باشد در دل تنگش ز مهر دوست مثقالی
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند وجود و فضای جهان در دل کسی جا بگیرد که از عشق دوست، حتی به اندازه یک دانه هم احساس تنگی می‌کند؟
فدای دوست باید شد به رغبت همچو عیاران
نباید گشت گرد سر ز هر سو هم چو محتالی
هوش مصنوعی: برای دوست باید با کمال میل فدا شویم، نه اینکه مانند دزدان اطراف او بچرخیم و در انتظار فرصتی باشیم.
ز جان بازان وفا جویند نه از هر تن آسایی
که بار عشق بردن را بباید جست حمّالی
هوش مصنوعی: افراد باوفا فقط از کسانی چون جانبازان وفا می‌طلبند و نه از هر آرامشی که در زندگی باشد. برای تحمل بار عشق، باید کار و تلاش کرد و مانند یک باربر سختی‌ها را به دوش کشید.
به پای هر هوسناکی به پایان کی شود این ره
ز دستان داستان آید نه از دستان هر زالی
هوش مصنوعی: آیا این راه پرپیچ و خم و پر از آرزوها به کجا می‌رسد؟ این مسیر به دست‌های هر کس نیست، بلکه داستانی است که از دستان هر زاینده‌ای برمی‌آید.
بباید روزگاری تا پدید آید به دوران ها
مثال لیلی و مجنون سلامانی و ابسالی
هوش مصنوعی: باید زمان زیادی بگذرد تا افرادی مانند لیلی و مجنون یا سلامانی و ابسالی به وجود بیایند که مثال‌زدنی شوند و داستان‌هایشان در دوران‌های مختلف نقل شود.
ملامت گوی را گفتم چه میخواهی نزاری را
نزاری می کشد باری نیازی می کند لالی
هوش مصنوعی: به گوینده انتقاد گفتم: چه خواسته‌ای؟ تو بی‌نظیر هستی، اما بی‌نظیر بودن هم طعنه و زحمت دارد. او نیز به خاطر این ویژگی‌اش نیازی به سکوت ندارد.
چو مرغی در قفس تا کی بود دل مرده و غم گین
بهل تا آشیان گیرد برافشاند پر و بالی
هوش مصنوعی: مانند پرنده‌ای در قفس، دل مرده و غمگین چه زمانی می‌تواند به زندگی ادامه دهد؟ تا زمانی که نتواند به آشیانه‌اش برسد و بال و پرش را بگشاید.