شمارهٔ ۱۲۶۸
فراقِ دوست چه دردست بی دواء الکی
به داغ هجر دلم کی دوا پذیرد کی
از آن زمان که وداع اتفاق افتاده ست
نشد ز هیبتِ جان خالی از مسامم خوی
به غم نشسته دلی خسته و دری بسته
دگر برون ننهادم ز کُنجِ احزان پی
سرِ متابعت از پیش برندارم اگر
چو چنگ برکشدم چنگِ امتحان رگ و پی
دگر شد آن ره و آیینِ زندگانیِ من
که کردمی همه تسکینِ اضطراب به می
کنارِ چشمه و پرهیز میکنم ز زلال
که هست ضعفِ دماغ و دلم کنون از وی
دمی از چشمِ خیالم نمیرود عکسش
جدا نمیشود از نورِ آفتاب چو فَی
کسی چگونه کند باور این که آب زلال
شود به خاصیت آخر لعاب قاتل حی
چه گونه زنده شود باز کشته ی هجران
چنان که شی به عبارت کنند از لاشی
نزاریا نه ترا گفته ام که بارِ دگر
هوای عشق به پیرانه سر مکن هی هی
مشو مسخَرِ لیلی که عاقبت روزی
برون کنند ز شهرت چو قَیس را از حی
غلط شدم که اگر بر بهانه لیلی
به عشق زنده شوی جاودان بمانی حی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فراقِ دوست چه دردست بی دواء الکی
به داغ هجر دلم کی دوا پذیرد کی
هوش مصنوعی: جدایی از دوست چه درد بزرگی است که هیچ دارویی برای آن وجود ندارد. دلم به خاطر غم فراق، چگونه میتواند درمان یابد؟
از آن زمان که وداع اتفاق افتاده ست
نشد ز هیبتِ جان خالی از مسامم خوی
هوش مصنوعی: از زمانی که خداحافظی کردهایم، روح و جان من پر از اضطراب و نگرانی شده است.
به غم نشسته دلی خسته و دری بسته
دگر برون ننهادم ز کُنجِ احزان پی
هوش مصنوعی: دل مغمومی دارم که خسته است و در بستهای وجود دارد. هرگز نتوانستم از این گوشهی غم و اندوه خود بیرون بروم.
سرِ متابعت از پیش برندارم اگر
چو چنگ برکشدم چنگِ امتحان رگ و پی
هوش مصنوعی: من هرگز از پیروی دست برنمیدارم، اگر چه مثل چنگ، که برمیکشم، در آزمون کشیده شوم و به سختی بیفتم.
دگر شد آن ره و آیینِ زندگانیِ من
که کردمی همه تسکینِ اضطراب به می
هوش مصنوعی: زندگی و مسیر من تغییر کرده است. زمانی بود که من با نوشیدنی، تمام نگرانیها و استرسهایم را آرام میکردم.
کنارِ چشمه و پرهیز میکنم ز زلال
که هست ضعفِ دماغ و دلم کنون از وی
هوش مصنوعی: کنار چشمه نشستهام و از آب زلال آن دوری میکنم، چون حالا دلم و اعصابم تحت تأثیر آن، ضعیف شده است.
دمی از چشمِ خیالم نمیرود عکسش
جدا نمیشود از نورِ آفتاب چو فَی
هوش مصنوعی: به هیچ عنوان تصویر او از ذهنم بیرون نمیرود، مانند نور خورشید که از فی وجودش جدا نمیشود.
کسی چگونه کند باور این که آب زلال
شود به خاصیت آخر لعاب قاتل حی
هوش مصنوعی: شخصی چگونه میتواند باور کند که آب شفاف و زلال میشود، در حالی که آخرین ویژگی آن مانند خاصیت لعاب یک قاتل است؟
چه گونه زنده شود باز کشته ی هجران
چنان که شی به عبارت کنند از لاشی
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی که به خاطر جدایی مرده، دوباره زنده شود، مانند کسی که به اشتباه میگویند بیسر و پا است؟
نزاریا نه ترا گفته ام که بارِ دگر
هوای عشق به پیرانه سر مکن هی هی
هوش مصنوعی: ای نزار، به تو گفتهام که دیگر به عشق فکر نکن، حتی در این سن بالای خود. افسوس!
مشو مسخَرِ لیلی که عاقبت روزی
برون کنند ز شهرت چو قَیس را از حی
هوش مصنوعی: به کسی که به عشق لیلی میخندد، مسخره نکن؛ زیرا ممکن است یک روز خود او از شهرت و اعتبار افسانهایاش بیرون انداخته شود، مانند قیس که از حیوانات رانده شد.
غلط شدم که اگر بر بهانه لیلی
به عشق زنده شوی جاودان بمانی حی
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم که اگر به خاطر لیلی به عشق روی آورم، فکر کنم که با این کار برای همیشه زنده خواهم ماند.