گنجور

شمارهٔ ۱۲۵۹

کس ندارم که پیامی برد از من به کسی
چون کنم دسترسم نیست به فریاد رسی
بر کسی شیفته ام باز من خام طمع
که چو من سوخته خرمن یله کرده است بسی
از منش یاد نمی آید و خود می داند
که از او صبر ندارم من مسکین نفسی
هوسی بود که با من به ضرورت می باخت
چند بردارد اگر عشق نباشد هوسی
من نه آنم که نظر بر همه جنس اندازم
کی شود گوهر دریا متعلق به خسی
بود آیا که سر کوی فلانی هرگز
روز بی محتسبی بینم و شب بی عسسی
گر به عمری نفسی وصل شکر دریابم
به علی رغم بر آید ز زمین خر مگسی
هرگز از کنج نیارم به درآمد پنهان
ورنه بسته ست به هر عضو من آخر جرسی
روش من همه سرمایه ی دیوانگی است
هرکسی ره به خرد برد و نزاری به کسی
رخ اگر بر رخ چون برگ گل دوست کشم
پیل را طرح نهم مدعیان را فَرَسی
بس دمی گر بکشندم چو برنج از سر پوست
والله ار ملک جهان پیش من ارزد عدسی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کس ندارم که پیامی برد از من به کسی
چون کنم دسترسم نیست به فریاد رسی
هوش مصنوعی: من هیچ کس را ندارم که پیام من را به کسی برساند، بنابراین نمی‌دانم چگونه می‌توانم به کمک کسی دسترسی پیدا کنم.
بر کسی شیفته ام باز من خام طمع
که چو من سوخته خرمن یله کرده است بسی
هوش مصنوعی: من دوباره به کسی دل باخته‌ام و با این حال، هنوز خام و ناپخته‌ام. در دل طمع دارم که مثل من، کسی که با عشقش همه چیزش را از دست داده، هم به سرنوشت مشابهی گرفتار شده است.
از منش یاد نمی آید و خود می داند
که از او صبر ندارم من مسکین نفسی
هوش مصنوعی: من از رفتار او چیزی به یاد ندارم و خود او هم می‌داند که من، این انسان بیچاره، دیگر طاقت ندارم.
هوسی بود که با من به ضرورت می باخت
چند بردارد اگر عشق نباشد هوسی
هوش مصنوعی: هوس به ناچار با من همراه بود و چند باری خوشی‌هایی را به من بخشید؛ اما اگر عشق وجود نداشته باشد، آن هوس هم ارزشی ندارد.
من نه آنم که نظر بر همه جنس اندازم
کی شود گوهر دریا متعلق به خسی
هوش مصنوعی: من آن شخصی نیستم که به همه چیز نگاه کنم و آن را مورد توجه قرار دهم، زیرا چطور می‌تواند ارزش واقعی یک گوهر دریا به یک چیز بی‌ارزش وابسته شود؟
بود آیا که سر کوی فلانی هرگز
روز بی محتسبی بینم و شب بی عسسی
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که در کوی فلانی، هرگز روزی را بدون ناظر و شب را بدون نگهبان ببینم؟
گر به عمری نفسی وصل شکر دریابم
به علی رغم بر آید ز زمین خر مگسی
هوش مصنوعی: اگر به مدت طولانی حمد و ستایش کنم، حتی اگر سختی و مشکلاتی پیش بیاید، باید بدانم که همیشه شکرگزار روزی و نعمت‌هایی که دارم، باشم.
هرگز از کنج نیارم به درآمد پنهان
ورنه بسته ست به هر عضو من آخر جرسی
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم از گوشه‌ی وجودم به حالت پنهان خارج شوم، چرا که در نهایت، هر بخش از وجودم به چیزی وابسته است و نمی‌توانم آن را نادیده بگیرم.
روش من همه سرمایه ی دیوانگی است
هرکسی ره به خرد برد و نزاری به کسی
هوش مصنوعی: طرز زندگی من تمام دارایی‌ام دیوانگی است. هر کس به راه عقل برود، از کسی ملالی ندارد.
رخ اگر بر رخ چون برگ گل دوست کشم
پیل را طرح نهم مدعیان را فَرَسی
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ام را همچون گلبرگ‌های زیبای دوست بتوید، من می‌توانم برای رقیبانم مانند فیل طرحی بزنم که نشان دهنده‌ی قدرت و شکوه من باشد.
بس دمی گر بکشندم چو برنج از سر پوست
والله ار ملک جهان پیش من ارزد عدسی
هوش مصنوعی: اگر مرا همانند برنج از پوست جدا کنند، قسم به خدا، حتی اگر تمام ملک جهان را به من بدهند، به اندازه یک عدسی هم ارزش ندارد.