گنجور

شمارهٔ ۱۲۵۵

به اعتقاد نزاری عزیزتر به بسی
ز هر چه در همه آفاق هست هم‌نفسی
ز عشق دیر خبر یافتیم واویلا
که روزگار به سر برده‌ایم در هوسی
به باغ قیمت گل بلبل آن گهی داند
که مدتی بکشد بار هجر در قفسی
چو چشم شوخ دلم در سر نظر می‌کرد
به مصلحت شدم از پیش خلق باز پسی
خیالِ روی تو اندر نظر که را طاقت
که من بدیدمش آشفته‌تر شدم به بسی
اگر به تیغ زدی در حضور دوست رقیب
چنان بدم به تحیر که در عسل مگسی
نه برگ خلوت و نه روی در میان بودن
نه چاره دگر الّا سفر نه دسترسی
به غصّه می‌روم و این بتر که قصّه خویش
نمی‌توانم گفت از مصاحبان به کسی
به آب سر نتوان دفع کرد آتش دل
وگرنه می‌رود اینک ز چشم من ارسی
نزاریا به که نالی چو دوستان فریاد
نمی‌رسند و ندارد فراق وابرسی
توانگرانِ بیاسوده در کجاوه ناز
چه غم خورند که فریاد می‌کند جرسی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به اعتقاد نزاری عزیزتر به بسی
ز هر چه در همه آفاق هست هم‌نفسی
هوش مصنوعی: به نظر نزاری، همدلی و همراهی عزیزتر و ارزشمندتر از هر چیزی است که در جهان وجود دارد.
ز عشق دیر خبر یافتیم واویلا
که روزگار به سر برده‌ایم در هوسی
هوش مصنوعی: از عشق خبر دیر به ما رسید و آه و افسوس که در شوری از روزگار به سر می‌بریم.
به باغ قیمت گل بلبل آن گهی داند
که مدتی بکشد بار هجر در قفسی
هوش مصنوعی: بلبل فقط در زمانی می‌تواند به ارزش گل‌های باغ پی ببرد که بفهمد چقدر طول خواهد کشید تا مدت دوری و جدایی او از محبوبش بگذرد و در این قفس بماند.
چو چشم شوخ دلم در سر نظر می‌کرد
به مصلحت شدم از پیش خلق باز پسی
هوش مصنوعی: وقتی چشم‌های زیبا و شیطنت‌آمیز دلم به زیبایی‌ها نگاه می‌کرد، برای حفظ مصلحت و منافع خودم از دیگران کناره‌گیری کردم.
خیالِ روی تو اندر نظر که را طاقت
که من بدیدمش آشفته‌تر شدم به بسی
هوش مصنوعی: تصویر چهره تو در ذهن من آنقدر قوی و جذاب است که هیچ‌کس نمی‌تواند تحمل کند، زیرا هر بار که به آن نگاه می‌کنم، بیشتر و بیشتر دچار آشفتگی و بی‌قراری می‌شوم.
اگر به تیغ زدی در حضور دوست رقیب
چنان بدم به تحیر که در عسل مگسی
هوش مصنوعی: اگر در حضور دوستم به رقیبی حمله کنم، وی چنان گیج و متحیر می‌شود مانند مگسی که در عسل مانده است.
نه برگ خلوت و نه روی در میان بودن
نه چاره دگر الّا سفر نه دسترسی
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که نه تنها در تنهایی و نه در اوج روابط، راهی برای فرار از مشکلات نیست و هیچ راه دیگری به جز سفر و دوری از مکان فعلی وجود ندارد.
به غصّه می‌روم و این بتر که قصّه خویش
نمی‌توانم گفت از مصاحبان به کسی
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوه به جایی می‌روم و این بس بدتر است که نمی‌توانم داستان خود را از میان دوستانم به کسی بگویم.
به آب سر نتوان دفع کرد آتش دل
وگرنه می‌رود اینک ز چشم من ارسی
هوش مصنوعی: نمی‌توان با آب آتش درون را خاموش کرد و اگر این طور باشد، اشک‌هایم مثل سطل آبی می‌روند و از چشمانم سرازیر می‌شوند.
نزاریا به که نالی چو دوستان فریاد
نمی‌رسند و ندارد فراق وابرسی
هوش مصنوعی: نزاریا، بهتر است چیزی نگویی، چرا که دوستانت صدایت را نمی‌شنوند و در غم فاصله، کمکی نیست.
توانگرانِ بیاسوده در کجاوه ناز
چه غم خورند که فریاد می‌کند جرسی
هوش مصنوعی: ثروتمندان که در زندگی راحت و آسوده‌ای هستند، نباید نگران باشند؛ زیرا صدای ناله‌ای از درونشان به گوش می‌رسد که نشان‌دهنده‌ی غم و دل‌تنگی‌شان است.