شمارهٔ ۱۲۵۰
شبی گر اتّفاق افتد که با ما خلوتی سازی
حجاب از راه برگیری نقاب از رخ براندازی
چه دولت بیش ازین ما را ولی در عقل کی گنجد
که سلطانی کند در عشق با درویش انبازی
به الطافت طمع داریم در هنگام بخشایش
که گر وقتی برانی بندگان را باز بنوازی
جهانی از تو در غوغا و تو در حسن خود معجب
همه کس در تو دارد روی و تو با کس نپردازی
اگر نازی کنی وقتی و خشمی راهِ آن داری
بحمداللّه چه شاید کرد اگر بر دوستان نازی
بلای عشق فرتوتت که پای از سر نمی داند
به دعوا بر سر آمد هم چو زلفت در سرافرازی
رهی می زن دلی بر شکاری هم چنین می کن
که بی صیدی نباشد هر چه بر صاحب دلان تازی
چه گویم ای مسلمانان ولی گر بامیان آمد
بیا گو مدّعی آن جا که جان بازی کند غازی
میان جمع می باید که از تو هیچ ننماید
نزاری هم چنین می سوز تا چون شمع بگدازی
اگر اهلیّتی داری ز نااهلان تحاشی کن
کمال دوستی باشد که با هم با دوستان سازی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی گر اتّفاق افتد که با ما خلوتی سازی
حجاب از راه برگیری نقاب از رخ براندازی
هوش مصنوعی: اگر شبی پیش بیاید که فرصتی برای تنها بودن با ما داشته باشی، پردهها را کنار بزن و نقاب از روی چهرهات بردار.
چه دولت بیش ازین ما را ولی در عقل کی گنجد
که سلطانی کند در عشق با درویش انبازی
هوش مصنوعی: چه نعمت و خوشبختی بیشتر از این وجود دارد، اما عقل نمیتواند درک کند که چگونه یک پادشاه در عشق، با یک درویش هم نشینی کند.
به الطافت طمع داریم در هنگام بخشایش
که گر وقتی برانی بندگان را باز بنوازی
هوش مصنوعی: ما به لطف و محبت تو امیدواریم که در زمان بخشش، اگر لحظهای بندگانت را از خود برانی، دوباره به مهربانی بازگردی و به آنها لطف کنی.
جهانی از تو در غوغا و تو در حسن خود معجب
همه کس در تو دارد روی و تو با کس نپردازی
هوش مصنوعی: مردم در شگفتی و هیاهو از تو سخن میگویند و به زیباییات معترفند؛ اما تو هیچ توجهی به آنها نداری و با هیچکس ارتباطی برقرار نمیکنی.
اگر نازی کنی وقتی و خشمی راهِ آن داری
بحمداللّه چه شاید کرد اگر بر دوستان نازی
هوش مصنوعی: اگر تو در دل دوستانت ناز کنی و ناراحت باشی، خدا را شکر که هیچ چیز نمیتواند از محبت و دوستی آنها بکاهد.
بلای عشق فرتوتت که پای از سر نمی داند
به دعوا بر سر آمد هم چو زلفت در سرافرازی
هوش مصنوعی: عشق تو به حدی مرا آزرده کرده که نمیدانم چه کار کنم. این وضعیت شبیه به زلفهای زیبایت است که همیشه در حال نمایان شدن و جلب توجه است.
رهی می زن دلی بر شکاری هم چنین می کن
که بی صیدی نباشد هر چه بر صاحب دلان تازی
هوش مصنوعی: عاشق دلش را برای شکار دلها آماده میکند، به گونهای که هر آنچه که بر دلهای عاشقان میگذرد، بینتیجه نباشد و بدون صید نماند.
چه گویم ای مسلمانان ولی گر بامیان آمد
بیا گو مدّعی آن جا که جان بازی کند غازی
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، چه بگویم؟ اما اگر به بامیان برسید، بیایید و ببینید که مدعیان، آنجا هستند که زندگی و جان در خطر است.
میان جمع می باید که از تو هیچ ننماید
نزاری هم چنین می سوز تا چون شمع بگدازی
هوش مصنوعی: در جمع افراد باید طوری رفتار کنی که از تو خبری نباشد. نازکدل، مانند شمع بسوز و ذوب شو، تا دیگران نتوانند تو را ببینند.
اگر اهلیّتی داری ز نااهلان تحاشی کن
کمال دوستی باشد که با هم با دوستان سازی
هوش مصنوعی: اگر توانایی و شایستگی داری، از افرادی که شایسته نیستند دوری کن. این نشانه کمال دوستی است که بتوانی با دوستان واقعی خوش بگذرانید.