گنجور

شمارهٔ ۱۲۴۸

زبان دراو مکش ای بی بصر به دست درازی
که پاک سیرت و پاکیزه دامن است و نمازی
ترا که خوف نبوده ست شوق عشق چه دانی
ترا که دیده نباشد نظر چه گونه ببازی
به سر برند به سر عارفان طریق محبّت
به سرسری نتوان رفت راه عشق و به بازی
طمع مکن چو می کنی دگران را
غزای نفس خود اوّل کند مجاهد غازی
نظر چو بر نتوانی گرفت هم چو من از گل
ضرورت است که با خار دیده نیز بسازی
چو عشق دست برآورد سر به عجز نهادی
تو پس به مرتبه سلطان نیی غلام ایازی
دمی بیا به خرابات عشق و حالت ما بین
به شرط آن که قدم در نهی و سرنفرازی
مباش غرّه به حسن دو هفته ای گل رعنا
بقا طلب کن از این عمر مستعار چه نازی
دوای زندگیی کن نزاریا که نمیری
دواب را بود آخر همین حیات مجازی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زبان دراو مکش ای بی بصر به دست درازی
که پاک سیرت و پاکیزه دامن است و نمازی
هوش مصنوعی: با زبان خود به کسی آسیب نزن و بدون آگاهی در زندگی دیگران دخالت نکن، زیرا او فردی نیکوکار و با Character و اهل نماز و عبادت است.
ترا که خوف نبوده ست شوق عشق چه دانی
ترا که دیده نباشد نظر چه گونه ببازی
هوش مصنوعی: تو که هیچ ترسی از عشق نداری، چگونه می‌توانی شوق آن را بدانی؟ تو که نگاهی به دنیا نداری، چگونه می‌توانی در این بازی عشق شرکت کنی؟
به سر برند به سر عارفان طریق محبّت
به سرسری نتوان رفت راه عشق و به بازی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به عمق دوست داشتن و عشق، نمی‌توان به سادگی یا بی‌توجهی عمل کرد. راه واقعی عشق نیاز به دقت و تعهد دارد و نمی‌توان در این مسیر به طور سطحی و مختصر پیش رفت.
طمع مکن چو می کنی دگران را
غزای نفس خود اوّل کند مجاهد غازی
هوش مصنوعی: به چیزی که دیگران در پی آن هستند، طمع نکن؛ زیرا ابتدا باید خودت را از خواسته‌های نفس‌ات آزاد کنی و مجاهدت را آغاز کنی.
نظر چو بر نتوانی گرفت هم چو من از گل
ضرورت است که با خار دیده نیز بسازی
هوش مصنوعی: اگر نتوانی به زیبایی‌ ها نگاه کنی، باید مثل من با مشکلات و ناملایمات زندگی کنار بیایی، همچنان که گل نیاز به خار دارد تا وجودش کامل شود.
چو عشق دست برآورد سر به عجز نهادی
تو پس به مرتبه سلطان نیی غلام ایازی
هوش مصنوعی: وقتی عشق خودش را نشان داد، تو با سر به زمین افتادی، پس دیگر در مرتبه‌ی سلطنت نیستی، بلکه مانند یک برده و غلام شده‌ای.
دمی بیا به خرابات عشق و حالت ما بین
به شرط آن که قدم در نهی و سرنفرازی
هوش مصنوعی: لحظه‌ای به میخانه عشق بیا و ناگفته‌هایمان را در میان بگذار، به شرطی که از حدود بگذری و سرکشی نکنی.
مباش غرّه به حسن دو هفته ای گل رعنا
بقا طلب کن از این عمر مستعار چه نازی
هوش مصنوعی: به زیبایی‌های زودگذر و فریبنده دل نبند، زیرا گل زیبا فقط برای مدت کوتاهی می‌ماند. از این عمر که به امانت داده شده، بهره‌ای ببر و در پیِ جاودانگی نباش، چرا که زیبایی‌ها و لذات دنیا گذرا و ناپایدارند.
دوای زندگیی کن نزاریا که نمیری
دواب را بود آخر همین حیات مجازی
هوش مصنوعی: در زندگی به دنبال درمانی باش تا بتوانی از مشکلات دور بمانی، زیرا در نهایت، این زندگی واقعی نیست و نهایتش به این دنیا برمی‌گردد.