گنجور

شمارهٔ ۱۲۴۳

بر ما به گناهی که نکردیم نگیری
ور نیز بکردیم شفاعت بپذیری
این قاعدۀ اهل کرم نیست که احباب
از پای درآیند و توشان دست نگیری
در دست رقیبم که بمیراد به خواری
مگذار که کافر ببردمان به اسیری
از باطنِ مجروح گرفتم خبرت نیست
در ظاهر آخر نظری کن که بصیری
فرهاد به سنگی بر اگر صورت شیرین
کرده ست چه باشد تو مرا نقش ضمیری
ماهی، ملکی، حور بهشتی، چه وجودی
مثل تو ندیدم به چه گویم که نظیری
عاقل نکند عیب جوان را که اگر شیخ
این روی ببیند بکند توبه ز پیری
بگذار که دیوانه و شوریده و مستم
مه نام و مه نسبت چه بزرگی چه امیری
بوی گل و آتش به مشامت نرسیده ست
گویی که چنین هم نفس دود عبیری
تا دل نسپاری به کسی هم چو نزاری
هرگز نشوی زنده به جانی که نمیری
گو خلق بکن سرزنش و عیب تو می باش
در پای من ای خار که خوش تر ز حریری

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر ما به گناهی که نکردیم نگیری
ور نیز بکردیم شفاعت بپذیری
هوش مصنوعی: از ما به خاطر گناهی که نکرده‌ایم کیفر نکن، و اگر هم ما خطایی کرده‌ایم، از ما بگذر و شفاعت کن.
این قاعدۀ اهل کرم نیست که احباب
از پای درآیند و توشان دست نگیری
هوش مصنوعی: این یک قاعده درست نیست که دوستان و نزدیکان در سختی و مشکلات بیفتند و تو بی‌توجه باشی و به کمک آن‌ها نیایی.
در دست رقیبم که بمیراد به خواری
مگذار که کافر ببردمان به اسیری
هوش مصنوعی: در دستان دشمنم این قدر نما، که به ذلت نرسم و او موفق نشود ما را به اسارت بگیرد.
از باطنِ مجروح گرفتم خبرت نیست
در ظاهر آخر نظری کن که بصیری
هوش مصنوعی: من از درون خود که زخمی است، خبر دارم، اما تو در ظاهر نمی‌توانی این را ببینی. کمی به اطراف نگاه کن تا متوجه حقیقت شوی.
فرهاد به سنگی بر اگر صورت شیرین
کرده ست چه باشد تو مرا نقش ضمیری
هوش مصنوعی: اگر فرهاد سنگ‌نوشتگی کرده و چهره شیرین را بر روی سنگ در آورده، برای من چه فرقی می‌کند؟ من فقط تو را در ذهنم نقش می‌زنم.
ماهی، ملکی، حور بهشتی، چه وجودی
مثل تو ندیدم به چه گویم که نظیری
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی و کمال و وجود تو بی‌نظیر است؛ حتی ماهی، فرشتگان و حوری‌های بهشتی هم مثل تو را ندیدم.
عاقل نکند عیب جوان را که اگر شیخ
این روی ببیند بکند توبه ز پیری
هوش مصنوعی: عاقل نباید به عیوب جوانان اشاره کند، زیرا اگر فردی سالخورده این رفتار را ببیند، از سن و سال خود شرمنده و پشیمان می‌شود.
بگذار که دیوانه و شوریده و مستم
مه نام و مه نسبت چه بزرگی چه امیری
هوش مصنوعی: اجازه بده که من دیوانه و آشفته و شیدا باشم؛ مهم نیست که نام و نسبت من چه معروف و با اعتبار است.
بوی گل و آتش به مشامت نرسیده ست
گویی که چنین هم نفس دود عبیری
هوش مصنوعی: بوی گل و آتش به بینی‌ات نرسیده است، انگار تنها بوی دود تیره‌ای را استشمام کرده‌ای.
تا دل نسپاری به کسی هم چو نزاری
هرگز نشوی زنده به جانی که نمیری
هوش مصنوعی: اگر دل خود را به کسی ندهی، مانند درختی خشک و بی‌روح خواهی ماند و هرگز زنده نخواهی شد، حتی اگر نخواهی بمیری.
گو خلق بکن سرزنش و عیب تو می باش
در پای من ای خار که خوش تر ز حریری
هوش مصنوعی: اگر مردمان بخواهند تو را سرزنش کنند و به تو ایراد بگیرند، برای من اهمیتی ندارد. ای خاری که از حریر نیز برایم دلپذیرتر هستی.