شمارهٔ ۱۲۳۵
ای که غایب نیی از خاطر اگر مهجوری
پرده بردار ز رخ تا کی از این مستوری
ما نه آنیم که شایسته قُربت باشیم
گر گدا را به حرم ره ندهی معذوری
حکم حکمِ تو اگر زنده کنی ار بکشی
از تو فرمان دهی از معتقدان مأموری
از محبّت به محبّ چون رگِ جان نزدیکی
سهو گفتم نظر آن است به صورت دوری
ساقیا پُر بده آن جام که شوق انگیزد
تا تو از من برهی بو که من از مغروری
اوّل مستی و دیوانگیِ ماست هنوز
وز چنین باده تولّد نکند مخموری
خلق گویند شبی یارِ غَمش باش برو
هیچ راضی نشوم من به چنین مزدوری
لطفِ خوش باید با روی نکو ورنه چه فرق
نقشِ دیبا و حریر از صور فغفوری
تندُرستانِ سرافکنده چه دانند که ما
خستگان چون گذرانیم شبِ دیجوری
علّتِ عشق نزاری به طبیبان نبرند
که طبیبان نشناسند در این رنجوری
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که غایب نیی از خاطر اگر مهجوری
پرده بردار ز رخ تا کی از این مستوری
هوش مصنوعی: ای کسی که از یاد ما دور نیستی، اگر در دوری از ما هستی، پرده را از چهرهات کنار بزن تا ما از این پنهانکاری و غیبت رها شویم.
ما نه آنیم که شایسته قُربت باشیم
گر گدا را به حرم ره ندهی معذوری
هوش مصنوعی: ما آنقدر شایسته نیستیم که به مقام نزدیکی برسیم. اگر به دلیلی نتوانی گدایی را به حرم راه دهی، معذور و بخشودهای.
حکم حکمِ تو اگر زنده کنی ار بکشی
از تو فرمان دهی از معتقدان مأموری
هوش مصنوعی: اگر تو فرمانی بدهی، حتی اگر به قیمت جان من باشد، من به آن عمل میکنم و به عنوان یک پیرو، وظیفهام را انجام میدهم.
از محبّت به محبّ چون رگِ جان نزدیکی
سهو گفتم نظر آن است به صورت دوری
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به محبوب، نزدیکیمان مانند رگ جان است. اشتباهاً گفتم که بین ما فاصلهای وجود دارد، در حالی که واقعیت این است که نگاه من به او فراتر از ظاهرش است.
ساقیا پُر بده آن جام که شوق انگیزد
تا تو از من برهی بو که من از مغروری
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن جام را پر کن که حالی شاداب به من بدهد، تا اینکه تو از من دور شوی، زیرا من از عشق و شیفتگی تو بیخبرم.
اوّل مستی و دیوانگیِ ماست هنوز
وز چنین باده تولّد نکند مخموری
هوش مصنوعی: در ابتدا، حال ما هنوز سرشار از مستی و دیوانگی است و از چنین نوشیدنیای، حالتی از نشئگی به وجود نمیآید.
خلق گویند شبی یارِ غَمش باش برو
هیچ راضی نشوم من به چنین مزدوری
هوش مصنوعی: مردم میگویند شب را با یار غمگین بگذران، اما من هیچگونه راضی نیستم به اینگونه خدمتگزاری.
لطفِ خوش باید با روی نکو ورنه چه فرق
نقشِ دیبا و حریر از صور فغفوری
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و لطف دلنشین نباشد، داشتن چهره زیبا تأثیری نخواهد داشت؛ زیرا تفاوتی ندارد که پارچهای با طرح زیبا باشد یا نیکو؛ هر دو در نهایت بدون جذابیت واقعی یکسان به نظر میرسند.
تندُرستانِ سرافکنده چه دانند که ما
خستگان چون گذرانیم شبِ دیجوری
هوش مصنوعی: افراد سالم و خوشبخت چه میدانند که ما خستگان شبهای سخت و دشوار را چگونه سپری میکنیم.
علّتِ عشق نزاری به طبیبان نبرند
که طبیبان نشناسند در این رنجوری
هوش مصنوعی: عشق نزاری به قدری عمیق و پیچیده است که حتی پزشکان و کسانی که در زمینهٔ درمان و بهداشت تخصص دارند، قادر به درک و درمان این درد و رنج نیستند.