گنجور

شمارهٔ ۱۲۲۶

هیچت افتد که به ما بر گذری
وز سرِ لطف به ما در نگری
می توانی که دلم دریابی
بهترک زین غم کارم بخوری
چند خاموش توان بود و حمول
هم شناعت مگر از حد ببری
دادِ مظلوم بده ظلم مکن
تا نگویند که بی داد گری
رویِ آنم که ببخشایی نیست
هر زمان بر سرِ رایِ دگری
دردلی حاضر و در جان ساکن
ای که نزدیکی و دور از نظری
مستم آری چه کنم معذورم
گر خطایی رود از بی خبری
بی دلم بی دل و مشکل باشد
آفت بی دلی و منتظری
بیش مخروش نزاری از دل
که تو خود جان به سلامت نبری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیچت افتد که به ما بر گذری
وز سرِ لطف به ما در نگری
هوش مصنوعی: هیچ اتفاقی نیفتد اگر از کنار ما عبور کنی و از روی لطف به ما نگاه کنی.
می توانی که دلم دریابی
بهترک زین غم کارم بخوری
هوش مصنوعی: می‌توانی احساسات من را درک کنی و از این غم و اندوه من بهره‌ای ببری.
چند خاموش توان بود و حمول
هم شناعت مگر از حد ببری
هوش مصنوعی: چقدر می‌توان ساکت ماند و بار سنگینی را به دوش کشید، مگر اینکه از یک حدی فراتر بروی و تحملت تمام شود.
دادِ مظلوم بده ظلم مکن
تا نگویند که بی داد گری
هوش مصنوعی: به مظلوم کمک کن و ظلم نکن تا کسی نگوید که بدون انصاف زندگی می‌کنی.
رویِ آنم که ببخشایی نیست
هر زمان بر سرِ رایِ دگری
هوش مصنوعی: من تنها خواسته‌ام این است که مورد بخشش قرار گیرم و نمی‌خواهم همیشه بر سر نظر یا رأی دیگران بایستم.
دردلی حاضر و در جان ساکن
ای که نزدیکی و دور از نظری
هوش مصنوعی: ای کسی که در دل من جای داری و در جانم زندگی می‌کنی، چه نزدیک و چه دور، همیشه در فکر تو هستم.
مستم آری چه کنم معذورم
گر خطایی رود از بی خبری
هوش مصنوعی: من در حالت شاد و醉 هستم، پس اگر از بی توجهی اشتباهی انجام بدهم، عذرخواهی می‌کنم.
بی دلم بی دل و مشکل باشد
آفت بی دلی و منتظری
هوش مصنوعی: بی‌دلی و نبودن دل، مشکل بزرگی است؛ به خصوص زمانی که انسان در انتظار چیزی باشد.
بیش مخروش نزاری از دل
که تو خود جان به سلامت نبری
هوش مصنوعی: نزار، بی‌خود از دل ناله نکن، چون خودت هم نمی‌توانی جانت را در امان نگه‌داری.